39 و از آرد سرشته ، كه از مصر بيرون آورده بودند ، قرصهاي فطير پختند ، زيرا خمير نشده بود ، چونكه از مصر رانده شده بودند ، و نتوانستند درنگ كنند ، و زاد سفر نيز براي خود مهيا نكرده بودند.
40 و توقف بني اسرائيل كه در مصر كرده بودند ، چهار صد و سي سال بود.
41 و بعد از انقضاي چهار صد وسي سال در همان روز به وقوع پيوست كه جميع لشكرهاي خدا از زمين مصر بيرون رفتند.
42 اين است شبي كه براي خداوند بايد نگاه داشت ، چون ايشان را از زمين مصر بيرون آورد. اين همان شب خداوند است كه بر جميع بني اسرائيل نس ًلا بعد نسل واجب است كه آن را نگاه دارند.
43 و خداوند به موسي و هارون گفت: اين است فريضة ف� َصح كه هيچ بيگانه از آن نخورد. 44 و اما هر غلام زر خريد ، او را ختنه كن و پس آن را بخورد. 45 نزيل و مزدور آن را نخورند.
13
46 در يك خانه خورده شود ، و چيزي از گوشتش از خانه بيرون مبر ، و استخواني از آن مشكنيد.
47 تمامي جماعت بني اسرائيل آن را نگاه بدارند.
48 و اگر غريبي نزد تو نزيل شود ، و بخواهد �ف َصح را براي خداوند م�رعي بدارد ، تمامي ذكورانش مختون شوند ، و بعد از آن نزديك آمده ، آن را نگاه دارد ، و مانند بومي زمين خواهد بود ؛ و اما هر نامختون از آن نخورد.
49 يك قانون خواهد بود براي اهل وطن و بجهت غريبي كه در ميان شما نزيل شود .» 50 پس تمامي بني اسرائيل اين را كردند ؛ چنانكه خداوند به موسي و هارون امر فرموده بود ، عمل نمودند.
51 و واقع شد كه خداوند در همان روز بني اسرائيل را با لشكرهاي ايشان از زمين مصر بيرون آورد.
1 و خداوند موسي را خطاب كرده ، گفت:
2 هر نخست زاده اي را كه رحم را بگشايد ، درميان بني اسرائيل ، خواه از انسان خواه از بهايم ، تقديس نما ؛ او از آن من است.
3 و موسي به قوم گفت: اين روز را كه از مصر از خانة غلامي بيرون آمديد ، ياد داريد ، زيرا خداوند شما را به قومت دست از آنجا بيرون آورد ، پس نان خمير ، خورده نشود.
4 اين روز ، در ماه ا َبيب بيرون آمديد.
5 و هنگامي كه خداوند تو را به زمين كنعانيان و حتيان و اموريان و حويان و يبوسيان داخل كند ، كه با پدران تو قسم خورد كه آن را به تو بدهد ، زميني كه به شير و شهد جاري است ، آنگاه اين عبادت را در اين ماه بجا بياور. 6 هفت روز نان فطير بخور ، و در روز هفتمين عيد خداوند است.
7 هفت روز نان فطير خورده شود ، و هيچ چيز خمير شده نزد تو ديده نشود ، و خمير مايه نزد تو در تمامي حدودت پيدا نشود ، و خمير مايه نزد تو در تمامي حدودت پيدا نشود.
8 و در آن روز پسر خود را خبرداده ، بگو: اين است به سبب آنچه خداوند به من كرد ، وقتي كه از مصر بيرون آمدم.
9 و اين براي تو علامتي بر دستت خواهد بود و تذكره اي در ميان دو چشمت ، تا شريعت خداوند در دهانت باشد. زيرا خداوند تو را به دست قوي از مصر بيرون آورد.
10 و اين فريضه را در موسمش سال به سال نگاه دار.
11 و هنگامي كه خداوند تو را به زمين كنعانيان درآورد ، چنانكه براي تو و پدرانت قسم خورد ، و آن را به تو بخشد ،
12 آنگاه هر چه رحم را گشايد ، آن را براي خدا جدا بساز ، و هر نخست زاده اي از بچه هاي بهايم كه از آن توست ، نرينه ها از آن خداوند باشد.
13 و هر نخست زادة الاغ را به بره اي فديه بده ، و اگر فديه ندهي گردنش را بشكن ، و هر نخست زادة انسان را از پسرانت فديه بده. 14 و در زمان آينده چون پسرت از تو سؤال كرده ، گويد كه اين چيست ، او را بگو ، يهوه ما را به قوت دست از مصر ، از خانة غلامي بيرون آورد. 15 و چون فرعون از رها كردن ما دل خود را سخت ساخت ، واقع شد كه خداوند جميع نخست زادگان مصر را از نخست زادة انسان تا نخست زادة بهايم كشت. بنابراين من همة نرينه ها را كه رحم را گشايند ، براي خداوند ذبح مي كنم ، ليكن هر نخست زاده اي از پسران خود را فديه مي دهم.
16 و اين علامتي بر دستت و عصابه اي در ميان چشمان تو خواهد بود ، زيرا خداوند ما را بقوت دست از مصربيرون آورد.
17 و واقع شد كه چون فرعون قوم را رها كرده بود ، خدا ايشان را از راه زمين فلسطينيان رهبري نكرد ، هر چند آن نزديكتر بود. زيرا خدا گفت: مبادا كه چون قوم جنگ بينند ، پشيمان شوند و به مصر برگردند.
18 اما خدا قوم را از راه صحراي درياي قلزم دور گردانيد. پس بني اسرائيل مسلح شده ، از زمين مصر برآمدند.
49