15 و يوآب بن َصر�وي�ه سردار لشكر بود و يهوشافاط بن ا َخ�يل ُود وقايع نگار.
16 و صادوق بن َاخ�ي ُطوب و ابيم�ل�ك بن ا َب�ياتار كاهن بودند و شوشا كاتب بود.
17 و بنايا ابن ي�ه�و ياداع رئيس ك َر ِيتيان و َفل�يتيان و پسران داود نزد پادشاه مقدم بودند.
19 1 و بعد از اين واقع شد كه ناحاش ، پادشاه بني ع�م�ون مرد و پسرش در جاي او سلطنت نمود.
2 و داود گفت: » با حا ُنون بن ناحاش احسان نمايم چنانكه پدرش به من احسان كرد .» پس داود قاصدان فرستاد تا او را دربارة پدرش تعزيت گويند. و خادمان داود به زمين بني ع�م�ون نزد حا ُنون براي تعزيت وي آمدند.
3 و سروران بني ع�م�ون به حا ُنون گفتند: » آيا گمان مي بري كه به جهت تكريم پدر تو است كه داود تعزيت كنندگان نزد تو فرستده است ؟ ني بلكه بندگانش به جهت تفحص و انقلاب و جاسوسي زمين نزد تو آمده اند.
4 پس حا ُنون خادمان داود را گرفته ، ريش ايشان را تراشيد و لباسهاي ايشان را از ميان تا جاي نشستن دريده ، ايشان را رها كرد.
5 و چون بعضي آمده ، داود را از حالت آن كسان خبر دادند ، به استقبال ايشان فرستاد زيراكه ايشان بسيار خجل بودند ، و پادشاه گفت: در ا َريحا بمانيد تا ريشهاي شما درآيد و بعد از آن برگرديد .»
6 و چون بني ع�م�و ن ديدند كه نزد داود مكروه شده اند ، حا ُنون و بني �عم�ون هزار وزنة نقره فرستادند تا ارابه ها و سواران از ا َرام َنه�ر�ين و َارام م�ع� َكه و ُصوب�ه براي خود اجير سازند.
7 پس سي و دو هزار ارابه و پادشاه م�ع� َكه و جمعي�ت او را براي خود اجير كردند ، و ايشان بيرون آمده ، در مقابل م�ي�د�با ُاردو زدند ، و بني ع� م�ون از شهرهاي خود جمع شده ، براي مقاتله آمدند.
8 و چون داود اين را شنيد ، يوآب و تمامي لشكر شجاعان را فرستاد. 9 و بني ع�م�ون بيرون آمده ، نزد دروازة شهر براي جنگ صف آرايي نمودند. و پادشاهاني كه آمده بودند ، در صحرا عليحده بودند.
10 و چون يوآب ديد كه روي صفوف جنگ ، هم از عقبش بود ، از تمامي بر گزيدگان اسرائيل گروهي را انتخاب كرده ، در مقابل ا َراميان صف آرايي نمود.
11 و بقيه قوم را به دست برادر خود َا ِبشاي سپرد و به مقابل بني ع�م�و ن صف كشيدند.
12 و گفت: اگر َاراميان بر من غالب آيند ، به مدد من بيا ؛ و اگر بني ع�م�ون بر تو غالب آيند ، به جهت امداد تو خواهم آمد.
13 دلير باش كه به جهت قوم خويش و به جهت شهرهاي خداي خود مردانه بكوشيم و خداوند آنچه را درنظرش پسند آيد بكند. 14 پس يوآب و گروهي كه همراهش بودند ، نزديك شدند تا با ا َراميان جنگ كنند و ايشان از حضور وي فرار كردند. 15 و چون بني ع�م�ون ديدند كه َاراميان فرار كردند ، ايشان نيز از حضور برادرش َابيشاي گريخته ، داخل شهر شدند ؛ و يوآب به اورشليم برگشت.
16 و چون ا َراميان ديدند كه از حضور اسرائيل شكست يافتند ، ايشان قاصدان فرستاده ، ا َراميان را كه به آن طرف نهر بودند آوردند ، و ش ُوف ْك سردار لشكر ه�د�ر� ع� َزر پيشواي ايشان بود.
17 و چون خبر به داود رسيد ، تمامي اسرائيل را جمع كرده ، از ا ُر�د�ن عبور و به ايشان رسيده ، مقابل ايشان صف آرايي نمود. و چون داود جنگ را با َاراميان آراسته بود ، ايشان با وي جنگ كردند.
18 و ا َراميان از حضور اسرائيل فرار كردند و داود مردان هفت هزار ارابه و چهل هزار پياده از ا َراميان را كشت ، و ش ُوف َك سردار لشكر را به قتل رسانيد. 19 و چون بندگان ه�د�ر� ع� َزر ديدند كه از حضور اسرائيل شكست خوردند ، با داود صلح نموده ، بندة او شدند و ا َراميان بعد از آن در اعانت بني ع� �مون اقدام ننمودند.
20
2
1 و واقع شد در وقت تحويل سال ، هنگام بيرون رفتن پادشاهان ، كه يوآب قوت لشكر را بيرون آورد ، و زمين بني ع�م�ون را ويران ساخت و آمده ، ر�ب�ه را محاصره نمود. اما داود در اورشليم ماند و يوآب ر�ب�ه را تسخير نموده ، آن را منهدم ساخت.
و داود تاج پادشاه ايشان را از سرش گرفت كه وزنش يك وزنة طلا بود و سنگهاي گرانبها داشت و آن را بر سر داود گذاشتند و غنيمت از حد زياده از شهر بردند.
3 و خلق آنجا را بيرون آورده ، ايشان را به ار ه� ها و چومهاي آهنين و تيشه ها پاره پاره كرد ؛ و داود به همين طور با جميع شهرهاي بني ع�م�ون رفتار نمود. پس داود و تمامي قوم به اورشليم برگشتند.
4 و بعد از آن جنگي با فلسطينيان در جاز َر ، واقع شد كه در آن س�ب�كاي ح�وشاتي س� ّفآي را كه از اولاد رافا بود كشت و ايشان را مغلوب شدند. 5 و باز جنگ با فلسطينيان واقع شد و َا ْلحانان بن ياعير لحميرا كه برادر ج�ليات ج� َّتي بود ك ُشت كه چوب نيزه اش مثل نورد جولاهكان بود.
337