جزو «بیست و دو» درس آموزشی از کتاب مقدّس کتاب مقدّس؛ عهد عتیق؛ کامل | Page 315

‎26‎ و در قبر خود در باغ ع�ز ّا دفن شد و پسرش ي�وشي�ا به جايش سلطنت نمود.
‎22‎ 1 ي�وشي�ا هشت ساله بود كه پادشاه شد و در اورشليم سي و يك سال سلطنت نمود. و اسم مادرش ي�دي�ده ، دختر ع�دليه ، از ب� ْص َقت بود.
2 و آنچه را كه درنظر خداوند پسند بود ، به عمل آورد ، و به تمامي طريق پدر خود ، داود سلوك نموده ، به طرف راست يا چپ انحراف نورزيد.
3 و در سال هجده ه ِم ي�وشي�ا پادشاه واقع شد كه پادشاه ، شافان بن َا َص ْليا بن م� ُش ّلا ِم كاتب را به خانة خداوند فرستاده ، گفت: 4 نزد ح� ْلقي�ا رئيس كهنه برو و او نقره اي را كه به خانة خداوند آورده مي شود و مستحفظان� در ، آن را از قوم جمع مي كنند ، بشمارد. 5 و آن را به دست سركاراني كه بر خانة خداوند گماشته شده اند ، بسپارند تا ايشان آن را به كساني كه در خانة خداوند كار مي كنند ، به جهت تعمير خرابيهاي خانه بدهند ،
6 يعني به نجاران و بنايان و معماران ، و تا چوبها و سنگهاي تراشيده به جهت تعميرخانه بخرند.
7 اما نقره اي را كه به دست ايشان سپردند ، حساب نكردند زيرا كه به امانت رفتار نمودند.
8 و ح�ل ْقي�ا ، رئيس كهنه ، به شافان� كاتب گفت: كتاب تورات را در خانة خداوند يافته ام. و ح� ْلقي�ا آن كتاب را به شافان داد كه آن را خواند. 9 و شافا ن� كاتب نزد پادشاه برگشت و به پادشاه خبر داده ، گفت: بندگانت ، نقره اي را كه در خانة خداوند يافت شد ، بيرون آوردند و آن را به دست سركاراني كه بر خانة خداوند گماشته بودند ، سپردند.
‎10‎ و شافان كاتب ، پادشاه را خبر داده ، گفت: ح� ْلقي�ا ، كاهن ، كتابي به من داده است ‏.»‏ پس شافان آن را به حضور پادشاه خواند.
‎11‎ پس چون پادشاه سخنان سفر تورات را شنيد ، لباس خود را دريد.
‎12‎ و پادشاه ، ح�ل ْقي�اي كاهن و اخيقام بن شافان و ع� ْكب�ور بن ميكايا و شافان� كاتب و ع�سايا ، خادم پادشاه را امر فرموده ، گفت:
‎13‎ برويد و از خداوند براي من و براي قوم و براي تمامي يهودا دربارة سخناني كه در اين كتاب يافت مي شود ، مسألت نماييد ، زيرا غضب خداوند كه بر ما افروخته شده است ، عظيم مي باشد ، از اين جهت كه پدران ما به سخنان اين كتاب گوش ندادند تا موافق هرآنچه دربارة ما مكتوب است ، عمل نمايند.
‎14‎ پس ح�ل ْقي�اي كاهن و َاخيقام و ع� ْكب�ور و شافان و ع�سايا نزد ح� ْلد�ة نبيه ، زن ُش ّلام بن ت�ق ْو�ه بن ح�ر�ح� ِس لباس دار ، رفتند و او در محلة دوم اورشليم ساكن بود ؛ و با وي سخن گفتند.
‎15‎ و او به ايشان گفت: ي�ه�و�ه ، خداي اسرائيل چنين مي گويد: به كسي كه شما را نزد من فرستاده است ، بگوييد:
‎16‎ خداوند چنين مي گويد: اينك من بلايي بر اين مكان و ساكنانش خواهم رسانيد ، يعني تمامي سخنان كتاب را كه پادشاه يهودا خوانده است ،
‎17‎ چونكه مرا ترك كرده ، براي خدايان ديگر بخور سوزانيدند تا به تمامي اعمال دستهاي خود ، خشم مرا به هيجان بياوردند. پس غضب من براي اين مكان مشتعل شده ، خاموش نخواهد شد.
‎18‎ ليكن به پادشاه يهودا كه شما را به جهت مسألت نمودن از خداوند فرستاده است ، چنين بگوييد: ي�ه�و�ه ، خداي اسرائيل چنين مي فرمايد: دربارة سخناني كه شنيده اي
‎23‎
‎19‎ چونكه دل تو نرم بود و هنگامي كه كلام مرا دربارة اين مكان و ساكنانش شنيدي كه ويران و مورد لعنت خواهند شد ، به حضور خداوند متواضع شده ، لباس خود را دريدي ، و به حضور من گريستي ، بنابراين خداوند مي گويد ، من نيز تو را اجابت فرمودم.
‎20‎ لهذا اينك من ، تو را نزد پدرانت جمع خواهم كرد و در قبر خود به سلامتي گذارده خواهي كرد و در قبر خود به سلامتي گذارده خواهي شد و تمامي بلا را كه من بر اين مكان مي رسانم ، چشمانت نخواهد ديد. پس ايشان نزد پادشاه جواب آوردند.
1 و پادشاه فرستاد كه تمامي مشاي ِخ يهودا و اورشليم را نزد وي جمع كردند.
2 و پادشاه و تمامي مردان يهودا و جميع سكنة اورشليم با وي و كاهنان و انبيا و تمامي قوم ، چه كوچك و چه بزرگ ، به خانة خداوند برآمدند. و او تمامي سخنان كتاب عهدي را كه در خانة خداوند يافت شد ، در گوش ايشان خواند.
3 و پادشاه نزد ستون ايستاد و به حضور خداوند عهد بست كه خداوند را پيروي نموده ، اوامر و شهادات و فرايض او را به تمامي دل و تمامي جان نگاه دارند و سخنان اين عهد را كه در اين كتاب مكتوب است ، استوار نمايند. پس تمامي قوم اين عهد را برپا داشتند.
4 و پادشاه ، ح� ْلقي�ا ، رئيس كهنه و كاهنا ن� دستة دوم و مست حفظان� دررا امر فرمود كه تمامي ظروف را كه براي ب�ع�ل و َاش�ير�ه و تمامي لشكر آسمان ساخته شده بود ، از هيكل خداوند بيرون آورند. و آنها را در بيرون اورشليم در مزرعه هاي ق�ر�ر�ون سوزانيد و خاكستر آنها را به بيت ئيل برد.
5 و كاهنان� بتها را كه پادشاهان يهودا تعيين نموده بودند تا در مكان هاي بلند� شهرهاي يهودا و نواحي اورشليم بخور بسوزانند ، و آناني را كه براي ب�ع�ل و آفتاب و ماه و بروج و تمامي لشكر آسمان بخور مي سوزانيدند ، معزول كرد.
‎315‎