جزو «بیست و دو» درس آموزشی از کتاب مقدّس کتاب مقدّس؛ عهد عتیق؛ کامل | Page 266

كتاب اول پادشاهان
1 1 و داود پادشاه پير و سالخورده شده ، هر چند او را به لباس مي پوشانيدند ، ليكن گرم نمي شد ،
2 و خادمانش وي را گفتند: به جهت آقاي ما ، پادشاه ، باكره اي جوان بطلبيد تا به حضور پادشاه بايستد و او را پرستاري نمايد ، و در آغوش تو بخوابد تا آقاي ما ، پادشاه ، گرم بشود.
3 پس در تمامي حدود اسرائيل دختري نيكو منظر طلبيدند و َابيشك شونمي�ه را يافته ، او را نزد پادشاه آوردند. 4 وآن دختر بسيار نيكو منظر بود و پادشاه را پرستاري نموده ، اورا خدمت مي كرد. ام�آ پادشاه او را نشناخت. 5 و آنگاه َاد�ني�ا پسر ح� �جيت ، خويشتن را برافراشته ، گفت: من سلطنت خواهم نمود. و براي خود ارابه ها و سواران و پنجاه نفر را كه پيش روي او بدوند ، مهي�ا ساخت.
6 و پدرش او را در تمامي اي�ام عمرش نرنجانيده ، و نگفته بود چرا و چنين و چنان مي كني ، و او نيز بسيار خوش اندام بود و مادرش او را بعد او َابشالوم زاييده بود.
7 و با يوآب بن َصر�ويه و ابياتار كاهن مشورت كرد و ايشان َاد�ني�ا را اعانت نمودند.
8 و اما صادوق كاهن و ب�نا ياه�و ياداع و ناتان نبي وش�م�ع ي و ِريعي و شجاعاني كه از آن داود بودند ، با َاد�ني�ا نرفتند. 9 و َا د�ني�ا گوسفندان و گاوان و پرواريها نزد سنگ ُزوح� َلت كه به جانب عين روج�ل است ، ذبح نمود ، و تمامي برادرانش ، پسران پادشاه را با جميع مردان يهودا كه خادمان پادشاه بودند ، دعوت نمود.
‎10‎ اما ناتان نبي و ب�ناياه�و و شجاعان و برادر خود سليمان را دعوت نكرد.
‎11‎ و ناتان به ب� ْت َشب�ع ، مادر سليمان ، عرض كرده ، گفت: آيا نشنيدي كه َاد�ني�ا ، پسر ح�ج�يت ، سلطنت مي كند و آقاي ما داود نمي داند.
‎12‎ پس حال بيا تو را مشورت دهم تا جان خود و جان پسرت ، سليمان را برهاني.
‎13‎ برو و نزد داود پادشاه داخل شده ، وي را بگو كه اي آقايم پادشاه ، آيا تو براي كنيز خود قسم نخورده ، گفتي كه پسر تو سليمان بعد از من پادشاه خواهد شد ؟ و او بر كرسي من خواهد نشست ؟ پس َاد�ني�ا پادشاه شده است ؟
‎14‎ اينك وقتي كه تو هنوز در آنجا با پادشاه سخن مي گويي ، من نيز بعد از تو خواهم آمد و كلام تو را ثابت خواهم كرد.
‎15‎ پس ب�تشب�ع نزد پادشاه به اطاق درآمد و پادشاه بسيار پير بود و َابيشك شونمي�ه ، پادشاه را خدمت مي نمود.
‎16‎ و ب� ْتشب�ع خم شده ، پادشاه را تعظيم نمود و پادشاه گفت: تو را چه شده است ؟ ‎17‎ او وي را گفت: اي آقايم تو براي كنيز خود به يهوه قسم خوردي كه پسر تو سليمان بعد از من پادشاه خواهد شد و او بر كرسي من خواهد نشست.
‎18‎ و حال اينك َاد�ني�ا پادشاه شده است و آقايم پادشاه اطلاع ندارد. ‎19‎ و گاوان و پرواريها و گوسفندان بسيار ذبح كرده ، همة پسران پادشاه ابياتار كاهن يوآب ، سردار لشكر را دعوت كرده ، اما بنده ات سليمان را دعوت ننموده است.
‎20‎ و اما آقايم پادشاه چشمان تمامي اسرائيل به سوي توست تا ايشان را خبر دهي كه بعد از آقايم ، پادشاه كيست كه بر كرسي وي خواهد نشست.
‎21‎ والآ واقع خواهد شد هنگامي كه آقايم پادشاه با پدران خويش بخوابد كه من و پسرم سليمان مق ّصر خواهيم بود.
‎22‎ و اينك چون او هنوز با پادشاه سخن مي گفت ، ناتان نبي نيز داخل شد.
‎23‎ و پادشاه را خبر داده ، گفتند كه: اينك ناتان نبي است. و او به حضور پادشاه درآمده ، رو به زمين خم شده ، حضور پادشاه را تعظيم نمود. ‎24‎ و ناتان گفت: اي آقايم پادشاه ، آيا تو گفته اي كه َاد�ني�ا بعد از من پادشاه خواهد شد و او بر كرسي من خواهد نشست ؟ ‎25‎ زيراكه امروز او روانه شده ، گاوان و پرواريها و گوسفندان بسيار ذبح نموده ، و همة پسران پادشاه و سرداران لشكر و ابياتار كاهن را دعوت كرده است ، و اينك ايشان به حضورش به اكل و شرب مشغولند و مي گويند و َاد�ني�اي پادشاه زنده بماند.
‎26‎ ليكن بنده ات مرا و صادوق كاهن و ب�ناياهو ابن ي�ه�وياداع و بنده ات ، سليمان را دعوت نكرده است.
‎27‎ آيا اين كار از جانب آقايم ، پادشاه شده و آيا به بنده ات خبر ندادي كه بعد از آقايم ، پادشاه كيست كه بر كرسي وي بنشيند ؟ ‎28‎ و داود پادشاه در جواب گفت: ب� ْتشب�ع را نزد من بخوانيد. پس او به حضور پادشاه درآمد و به حضور پادشاه سوگند خورده ، گفت: قسم به حيات خداوند كه جان مرا از تمام تنگيها رهانيده است ،
‎30‎ چنانكه براي تو ، به ي�ه�و�ه خداي اسرائيل ، قسم خورده ، گفتم كه پسر تو ، سليمان بعد از من پادشاه خواهد شد ، و او به جاي من بر كرسي من خواهد نشست ، به همان طور امروز به عمل خواهم آورد.
‎266‎