8
26 و اسم تو تا به ابد معظ ّم بماند ، تا گفته شود كه ي�ه�و�ه صبايوت ، خداي اسرائيل است ، و خاندان بنده ات داود به حضور تو پايدار بماند.
27 زيرا تو اي ي�ه�و�ه صبايوت ، خداي اسرائيل ، به بندة خود اعلان نموده ، گفتي كه براي تو خانه اي بنا خواهم نمود. بنابرين بندة تو جرأت كرده است كه اين دعا را نزد تو بگويد.
28 و الآن اي خداوند ي� ه�و� ه ، تو خدا هستي و كلام تو صدق است و اين نيكويي را به بندة خود وعده داده اي.
29 و الآن احسان فرموده ، خاندان بندة خود را بركت بده تا آنكه در حضورت تا به ابد بماند ، زيرا كه تو اي خداوند ي�ه�و�ه گفته اي و خاندان بنده ات از بركت تو تا به ابد مبارك خواهد بود.
1 و بعد از اين واقع شد كه داود فلسطينيان را شكست داده ، ايشان را ذليل ساخت. و داود زمام ُام� البلاد را از دست فلسطينيان گرفت.
2 و موآب را شكست داده ، ايشان را به زمين خوابانيده ، با ريسماني پيمود و دو ريسمان براي كشتن پيمود ، و يك ريسمان تمام براي زنده نگاه داشتند. و موآبيان بندگان داود شده ، هدايا آوردند.
3 و داود ، ه�د�د ع� َزربن ر�ح�وب ، پادشاه ص ُوب�ه را هنگامي كه مي رفت تا استيلاي خود را نزد نهر باز به دست آورد شكست داد. 4 و داود هزار و هفتصد سوار و بيست هزار پياده از او گرفت ، و داود جميع اسبهاي ارابه هايش را پي كرد ، اما از آنها براي صد ارابه نگاه داشت. 5 و چون ا َراميان دمشق به مدد ه�د�دع� َزر ، پادشاه صوبه ، آمدند ، داود بيست و دو هزار نفر از ا َراميان را بك ُشت.
6 و داود در َارام دمشق قراولان گذاشت ، و ا َراميان بندگان داود شده ، هدايا مي آوردند ، و خداوند ، داود را در هر جا كه مي رفت ، نصرت مي داد. 7 و داود سپرهاي طلا را كه برخادمان ه�د�دع� َزر بود گرفته ، آنها را به اورشليم آورد.
8 و از بات َه و بيروتاي شهرهاي ه�د�دع�ز َر داود پادشاه ، برنج از حد افزون گرفت.
9 و چون ت ُوع�ي ، پادشاه حمات شنيد كه داود تمامي لشكر ه�د�دع� َزر را شكست داده است ،
10 ت ُوع�ي ، ي�ورام ، پسر خود را نزد داود پادشاه فرستاد تا از سلامتي او بپرسد ، و او را تهنيت گويد ، از آن جهت كه با ه� �ددع� َزر جنگ نموده ، او را شكست داده بود ، زيرا كه ه�د�دع� َزر با ُتوع�ي مقاتله مي نمود و يورام ظروف نقره و ظروف طلا و ظروف برنجين با خود آورد.
11 و داود پادشاه آنها را نيز براي خداوند وقف نمود با نقره و طلايي كه از جميع امت هايي كه شكست داده بود ، وقف نموده بود ،
12 يعني ا َرام و موآب و بني ع�م�ون و فلسطينيان و ع�مال َق َه و از غنيمت ه�د�دع� َزر بن ر�ح�وب پادشاه صوبه.
13 و داود براي خويشتن تذكره اي برپا نمود هنگامي كه از شكست دادن هجده هزار نفر از ا َراميان در وادي ملح مراجعت نمود. 14 و در َادوم قراولان گذاشت ، بلكه در تمامي ا َدوم قراولان گذاشته ، جميع ادوميان بندگان داود شدند. و خداوند ، داود را هرجا كه مي رفت ، نصرت مي داد. 15 و داود بر تمامي اسرائيل سلطنت مي نمود ، و داود بر تمامي قوم خود داوري و انصاف را اجرا مي داشت.
16 و يوآب بن َصر�وي�ه سردار لشكر بود و ي�ه�و شافات بن ا َخ�يل ُود وقايع نگار.
17 و صادوق بن ا َخيطوب و َاخيملك بن ا َب ِياتار ، كاهن بودند و سرايا كاتب بود. 18 و بناياهو بن ي�ه�وياداع بر كريتيان و فليتيان بود و پسران داود كاهن بودند.
9 1 و داود گفت: آيا از خاندان شاؤل كسي تا به حال باقي است تا به خاطر يوناتان او را احسان نمايم ؟
است.
2 و از خاندان شاؤل خادمي مسم�ي به صيبا بود ؛ پس او را نزد داود خواندند و پادشاه وي را گفت: آيا تو صيبا هستي ؟
3 پادشاه گفت: آيا تا به حال از خاندان شاؤل كسي هست تا او را احسان خدايي نمايم ؟» صبيا در جواب پادشاه گفت: يوناتان را تا به حال پسري لنگ باقي
4 پادشاه از وي پرسيد كه او كجاست ؟ صيبا به پادشاه گفت: اينك او در خانة ماكير بن ع�م�يئيل در ل ُود�بار است.
5 و داود پادشاه فرستاده ، او را از خانة ماكير بن ع�مي�ئيل از ل ُودبار گرفت.
6 پس م�فيبوشت بن يوناتان بن شاؤل نزد داود آمده ، به روي در افتاده ، تعظيم نمود. و داود گفت: اي مفيبوشت! گفت: اينك بندة تو. 7 داود وي را گفت: مترس! زيرا به خاطر پدرت يوناتان بر تو البت ّه احسان خواهم نمود و تمامي زمين پدرت شاؤل را به تو رد خواهم كرد ، و تو دائم ًا بر سفرة من نان خواهي خورد.
8 پس اوتعظيم كرده ، گفت كه بندة تو چيست كه بر سگ� مرده اي مث ِل من التفات نمايي ؟
9 و پادشاه صيبا ، بندة شاؤل را خوانده ، گفت: آنچه را كه مال شاؤل و تمام خاندانش بود به پسر آقاي تو دادم.
249