13 و بعد او آمدن داود از ح�ب�ر�ون ، كنيزان و زنان ديگر از اورشليم گرفت ، و باز براي داود پسران و دختران زاييده شدند. 14 و نامهاي آناني كه براي او در اورشليم زاييده شدند ، اين است:
15 و ي�بجار و َالي ُشوع و نا َفج و يافيع ، 16 و َالي َشم�ع و َاليداع و َالي َف َلط.
َشم�وع و ُشوباب و ناتان و سليمان ،
17 و چون فلسطينيان شنيدند كه داود رابه پادشاهي اسرائيل مسح نمودند ، جميع فلسطينيان برآمدند تا داود را بطلبند. و چون داود اين را شنيد به قلعه فرود آمد.
18 و فلسطينيان آمده ، در وادي رفائيلن منتشر شدند. 19 و داود از خداوند سؤال نموده ، گفت: » آيا به مقابلة فلسطينيان برآيم و ايشان را به دست من تسليم خواهي نمود ؟ خداوند به داود گفت: برو زيرا كه فلسطينيان را البته به دست تو خواهم داد.
20 و داو د به ب�ع�ل َفراصيم آمد و داود ايشان را در آنجا شكست داده ، گفت: خداوند دشمنانم را از حضور من رخنه كرد مثل رخنة آبها .» بنابراين آن مكان را ب�ع�ل َفراصيم نام نهادند.
21 و بتهاي خود را در آنجا ترك كردند و داود و كسانش آنها را برداشتند.
22 و فلسطينيان بار ديگر برآمده ، در وادي رفائيان منتشر شدند.
23 و چون داود از خداوند سؤال نمود ، گفت: برميا ، بلكه از عقب ايشان دور زده ، پيش درختان توت بر ايشان حمله آور ، 24 و چون آواز صداي قدمها در سر درختان توت بشنوي ، آنگاه تعجيل كن زيرا كه در آن وقت خداوند پيش روي تو بيرون خواهد آمد تا لشكر فلسطينيان را شكست دهد.
25 پس داود چنانكه خداوند او را امر فرموده بود ، كرد ، و فلسطينيان را از ِجب�عه تا جازر شكست داد.
6 1 و داود بار ديگر جميع برگزيدگان اسرائيل ، يعني سي هزار نفر را جمع كرد.
2 و داود با تمامي قومي كه همراهش بودند برخاسته ، از ب�ع�لي يهودا روانه شدند تا تابوت خدا را كه به اسم ، يعني به اسم ي�ه�و�ه صبايوت كه بر كروبيان نشسته است ، مسم�ي مي باشد ، از آنجا بياورند.
3 تابوت خدا را بر ارابه هاي نو گذاشتند و آن را از خانه ابيناراب كه در ِجب�عه است ، برداشتند ، و ع�ر�ه و ا َخي�و ، پسران َابيناداب ، ارابة نو را راندند. 4 و آن را از خانة ابيناداب كه در ِجب�عه است ، با تابوت خدا آوردند و اخيو پيش تابوت مي رفت.
5 و داود و تمامي خاندان اسرائيل با انواع آلات چوب سرو و بربط و ر�باب و دف� و د�ه�ل و سنجها به حضور خداوند بازي مي كردند. 6 و چون به خرمنگاه ناكون رسيدند ، ع� ُّزه دست خود را به تابوت خداوند دراز كرده ، آن را گرفت زيرا گاوان مي لغزيدند.
7 پس غضب خداوند بر ع� ُّزه افروخته شده ، خدا او را در آنجا به سبب تقصيرش زد ، و در آنجا نزد تابوت خدا مرد. 8 و داود غمگين شد زيرا خداوند در ع�ز ُّه رخنه كرده بود ، و آن مكان را تا به امروز فار�ص ع�ر�ه نام نهاد.
9 و در آن روز ، داود از خداوند ترسيده ، گفت كه » تابوت خداوند نزد من چگونه بيايد ؟
10 و داود نخواست كه تابوت خداوند را نزد خود به شهر داود داود بياورد. پس داود آن را به خانة ع�و�بيد َادوم ج� ّتي برگردانيد.
11 و تابوت خداوند در خانة ع�وبيد َادوم ج�ت ّي سه ماه ماند ؛ و خداوند عوبيد َادوم و تمامي خاندانش را بركت داد.
12 و داود پادشاه را خبر داده ، گفتند كه » خداوند خانة عوبيد َادوم و جميع مايملك او را به سبب تابوت خدا بركت داده است .» پس داود رفت و تابوت را از خانة عوبيد ادوم به شهر داود به شادماني آورد.
13 و چون برندگان تابوت خداوند شش قدم رفته بودند ، گاوان و پرواريها ذبح نمودند. 14 و داود با تمامي قو�ت خود به حضور خداوند رقص مي كرد ، و داود به ايفود كتان ملبس بود.
15 پس داود و تمامي خاندان اسرائيل ، تابوت خداوند را به آواز شادماني و آواز َك ِر ّنا آوردند.
16 و چون تابوت خداوند داخل شهر داود مي شد ، ميكال دختر شاؤل از پنجره نگريسته ، داود پادشاه را ديد كه به حضور خداوند جستجو و رقص مي كند ؛ پس او را در دل خود حقير شمرد.
17 و تابوت خداوند را در آورده ، آن را در مكانش در ميان خيمه اي كه داود برايش برپا داشته بود ، گذاشتند ، و داود به حضور خداوند قرباني هاي سوختني و ذبايح سلامتي گذرانيد.
18 و چون داود از گذرانيدن قرباني هاي سوختني و ذبايح سلامتي فارغ شد ، قوم را به اسم ي�ه�و�ه صبايوت بركت داد.
247