جزو «بیست و دو» درس آموزشی از کتاب مقدّس کتاب مقدّس؛ عهد عتیق؛ کامل | Page 237

1 و سموئيل وفات نموده ، و تمامي اسرائيل جمع شده ، از برايش توحه گري نمودند ، و او را در خانه اش رامه دفن نمودند. و داود برخاسته ، به بيابان فاران فرود شد.
بريد.
2 و در م�ع�و ن كسي بود كه املاكش در ك َر�م�ل بود و آن مرد بسيار بزرگ بود و سه هزار گوسفند و هزار بز داشت ، وگوسفندان خود را در ك َر�م�ل پشم مي
3 و اسم آن شخص نابال بود و اسم زنش َابيجاي�ل. آن زن نيك فهم وخوش منظر بود. اما آن مرد سخت دل و بد رفتار و از خاندان كاليب بود. 4 و داود در بيابان شنيد كه نابال گلة خود را پشم مي ب�ر�د. 5 پس داود ده خادم فرستاد و داود به خادمان خود گفت كه » به ك َر�م�ل برآييد و نزد نابال رفته ، از زبان من سلامتي او را بپرسيد.
6 و چنين گوييد: زنده باش و سلامتي بر تو باد و خاندان تو و بر هرچه داري سلامتي باشد.
ُگم نشد.
7 و الآن شنيده ام كه پشم ب�رندگان داري و به شبانان تو كه در اين اوقات نزد ما بودند ، اذي�ت نرسانيديم. همة روزهايي كه در ك َر�م�ل بودند ، چيزي از ايشان
8 از خادمان خود بپرس و تو را خواهند گفت. پس خادمان در نظر تو التفات يابند زيراكه در روز سعادتمندي آمده ايم. تمن ّا اينكه آنچه دستت بيابد به بندگانت و پسرت داود بدهي ‏.»‏
9 پس خادمان داود آمدند و جميع اين سخنان را از زبان داود به نابال گفته ، ساكت شدند.
‎10‎ و نابال به خادمان داود جواب داده ، گفت: » داود كيست و پسر ي�س�ا كيست ؟ امروز بندگان هر يكي از آقاي خويش مي گريزند.
‎11‎ آيا نان و آب خود را و گوشت را كه براي پشم برندگان خود ذبح نموده ام ، بگيرم و به كساني كه نمي دانم از كجا هستند بدهم ؟
‎12‎ پس خادمان داود برگشته ، مراجعت نمودند و آمده داود را از جميع اين سخنان مخبر ساختند.
‎13‎ و داود به مردان خود گفت: » هر يك از شما شمشير خود را ببندد. و هر يك شمشير خود را بستند ، و داود نيز شمشير خود را بست. و تخمين ًا چهارصد نفر از عقب داود رفتند ، و دويست نفر نزد اسباب ماندند.
‎14‎ و خادمي از خادمانش به َابي جاي�ل ، زن نابال ، خبر داده ، گفت: اينك داود ، قاصدان از بيابان فرستاد تا آقاي مرا تحيت گويند و او ايشان را اهانت نمود.
‎15‎ و آن مردمان احسان بسيار به ما نمودند و همة روزهايي كه در صحرا بوديم و با ايشان معاشرت داشتيم ، اذ ّيتي به ما نرسيد و چيزي از ما ُگم نشد. ‎16‎ و تمام روزهايي كه با ايشان گوسفندان را مي چرانيديم ، هم در شب و هم در روز براي ما مثل حصار بودند.
‎17‎ پس الآن بدان و ببين كه چه بايد بكني زيرا كه بدي براي آقاي ما و تمامي خاندانش مهياست ، چونكه او به حدي پسر �بلي�عال است كه احدي با وي سخن نتواند گفت.
‎18‎ آنگاه ا َبيجاي�ل تعجيل نموده ، دويست گردة نان و دو م�شگ شراب و پنج گوسفند مهيا شده ، و پنج كيل خوشة برشته و صد قرص كشمش و دويست قرص انجير گرفته ، آنها را بر الاغها گذاشت.
‎19‎ و به خادمان خود گفت: » پيش من برويد و اينك من از عقب شما مي آيم ‏.»‏ اما به شوهر خود نابال هيچ خبر نداد. ‎20‎ و چون بر الاغ خود سوار شده ، از ساية كوه به زير مي آمد ، اينك داود و كسانش به مقابل او رسيدند و به ايشان برخورد.
‎21‎ و داود گفته بود: » به تحقيق كه تمامي مايملك اين شخص را در بيابان عبث نگاه داشتم كه از جميع اموالش چيزي گم نشد ، و او بدي را به عوض نيكويي به من پاداش داده است.
‎22‎ خدا به دشمنان داود چنين بلكه زياده از اين عمل نمايد اگر از همة متعلقان او تا طلوع صبح ذكوري واگذارم.
‎23‎ و چون ا َبيجاي�ل ، داود را ديد ، تعجيل نموده ، از الاغ پياده شد و پيش داود به روي خود به زمين افتاد ، تعظيم نمود. ‎24‎ و نزد پايهايش افتاده ، گفت: اي آقايم ، اين تقصير بر من باشد و كنيزت در گوش تو سخن بگويد ، و سخنان كنيز خود را بشنو.
‎25‎ و آقايم دل خود را بر اين مرد ب�لي�عال ، يعني نابال مشغول نسارد ، زيراكه اسمش مثل خودش است ؛ و حماقت با اوست. ليكن من كنيز تو خادماني را كه آقايم فرستاده بود ، نديدم.
‎26‎ و الآن اي آقايم به حيات خداوند و به حيات جان تو چونكه خداوند تو را از ريختن خون و از انتقام كشيدن به دست خود منع نموده است ، پس الآن دشمنانت و جويندگان ضرر آقايم مثل نابال بشوند.
‎27‎ و الآن اين هديه اي كه كنيزت براي آقاي خود آورده است ، به غلاماني كه همراه آقايم مي روند ، دادة شود.
‎28‎ و تقصير كنيز خود را عفو نما زيرا به درستي كه خداوند براي آقايم خانة استوار بنا خواهد نمود ، چونكه آقايم در جنگهاي خداوند مي كوشد و بدي در تمام روزهايت به تو نخواهد رسيد.
‎29‎ و اگرچه كسي براي تعاقب تو و به قصد جانب برخيزد ، اما جان آقايم در دستة حيات ، نزد ي�ه�و�ه ، خدايت ، بسته خواهد شد. و اما جان دشمنانت را گويا از ميان كفة فلاخن خواهد انداخت.
‎237‎