جزو «بیست و دو» درس آموزشی از کتاب مقدّس کتاب مقدّس؛ عهد عتیق؛ کامل | Page 225

‎13‎ و سموئيل به شاؤل گفت: احمقانه عمل نمودي و امري كه ي�ه�و�ه خدايت به تو امر فرموده است ، بجا نياوردي ، زيرا كه حال خداوند سلطنت تو را بر اسرائيل تا به ابد برقرار مي داشت.
‎14‎ ليكن الآن سلطنت تو استوار نخواهد ماند و خداوند به جهت خويش مردي موافق دل خود طلب نموده است ، و خداوند او را مأمور كرده است كه پيشواي قوم وي باشد ، چونكه تو فرمان خداوند را نگاه نداشتي.
‎15‎ و سموئيل برخاسته ، از ج ِل ْجال به ح�ب�ع�ة بنيامين آمد. و شاؤل قومي را كه همراهش بودند به قدر ششصد نفر سان ديد.
‎16‎ و شاؤل و پسرش يوناتان و قومي كه با ايشان حاضر بودند در ِجب�عه بنيامين ماندند ، و فلسطنيان در م�خ ْماس اردو زدند. ‎17‎ و تاراج كنندگان از ُاردوي فلسطينيان در سه فرقه بيرون آمدند كه يك فرقه از ايشان به راه ع� ْفر�ه به زمين ُشوعال توجه نمودند.
‎18‎ و فرقة ديگر به راه بيت ح�رون ميل كردند. و فرقة سوم به راه حدي كه مشرف بر در�ة َصب�وعيم به جانب بيابان است ، توجه نمودند. ‎19‎ و در تمام زمين اسرائيل آهنگري يافت نمي شد ، زيرا كه فلسطينيان مي گفتند: مبادا عبرانيان براي خود شمشير يا نيزه بسازند. ‎20‎ و جميع اسرائيليان نزد فلسطينيان فرود مي آمدند تا هركس بيل و گاوآهن و تبر و داس خود را تيز كند.
‎21‎ اما به جهت بيل و گاوآهن و چنگال سه دندانه و تبر و براي تيز كردن آهن گاوران سوهان داشتند.
‎22‎ و در روز جنگ ، شمشير و نيزه در دست تمامي قومي كه با شاؤل و يوناتان بودند يافت نشد ، اما نزد شاؤل و پسرش يوناتان بود.
‎23‎ و قراول فلسطينيان به معبر م� ْخماس بيرون آمدند.
‎14‎ 1 و روزي واقع شد كه يوناتان پسر شاؤل به جوان سلاح دار خود گفت: بيا تا به قراول فلسطينيان كه به آن طرفند بگذريم. اما پدر خود را خبر نداد.
2 و شاؤل در كنارة ِجب�ع�ه زير درخت اناري كه در م� ْغر�و ن است ، ساكن بود و قومي كه همراهش بودند ، تخمين ًا ششصد نفر بودند.
3 و ا� َخي�ا ابن َاخيطوب برادر ا�يخاب�ود بن في َنحاس بن عيلي ، كاهن خداوند ، در شيلوه با ايفود ملبس شده بود ، و قوم از رفتن يونانتان خبر نداشتند. 4 و در ميان معبرهايي كه يوناتان مي خواست از آنها نزد قراول فلسطينيان بگذرد ، يك صخرة تيز به اين طرف صخرة تيز به آن طرف بود ، كه اسم يكي بوصيص و اسم ديگري س� َنه بود.
5 و يكي از اين صخره ها به طرف شمال در برابر م� ْخماس ابستاده بود ، و ديگري به طرف جنوب در برابر ِجب�عه.
6 و يوناتان به جوان سلاحدار خود گفت: بيا نزد قراول اين نامختونان بگذريم ؛ شايد خداوند براي ما عمل كند ، زيرا كه خداوند را از رهانيدن با كثير يا با قليل مانعي نيست.
7 و سلاحدارش به وي گفت: هر چه در دلت باشد ، عمل نما. پيش برو اينك من موافق رأي تو با تو هستم.
8 و يوناتان گفت: اينك ما به طرف اين مردمان گذر نماييم و خود را به آنها ظاهر سازيم ،
9 اگر به ما چنين گويند: بايستيد تا نزد شما برسيم ، آنگاه در جاي خود خواهيم ايستاد و نزد ايشان نخواهيم رفت.
‎10‎ اما اگر چنين گويند كه نزد ما برآييد ، آنگاه خواهيم رفت زيرا خداوند ايشان را به دست ما تسليم نموده است ؛ و به جهت ما ، اين علامت خواهد بود.
‎11‎ پس هر دو ايشان خويشتن را به قراول فلسطينيان ظاهر ساختند و فلسطينيان گفتند: » اينك عبرانيان از حفره هايي كه خود را در آنها پنهان ساخته اند ، بيرون مي آيند.
‎12‎ و قراولان ، يوناتان و سلاحدارش را خطاب كرده ، گفتند: نزد ما برآييد تا چيزي به شما نشان دهيم ‏.»‏ و يوناتان به سلاحدارخود گفت كه » در عقب من بيا زيرا خداوند ايشان را به دست اسرائيل تسليم نموده است.
‎13‎ و يوناتان به دست و پاي خود نزد ايشان بالا رفت و سلاحدارش در عقب وي ، و ايشان پيش روي يوناتان افتادند و سلاحدارش در عقب او مي ُكشت. ‎14‎ و اين كشتار اول كه يوناتان و سلاحدارش كردند به قدر بيست نفر بود در قريب نصف شيار يك جفت گاو زمين.
‎15‎ و در اردو و صحرا و تمامي قوم تزلزل در افتاد و قراولان و تاراج كنندگان نيز لرزان شدند و زمين متزلزل شد ، پس تزلزل عظيمي واقع گرديد. ‎16‎ و ديده بانان شاؤل در ِجب�عة بنيامين نگاه كردند و اينك آن انبوه گداخته شده ، به هرطرف پراكنده مي شدند.
‎17‎ و شاؤل به قومي كه همراهش بودند ، گفت: » الآن تفح�ص كنيد و ببينيد از ما كه بيرون رفته است ؟ پس تفح�ص كردند كه اينك يوناتان و سلاحدارش حاضر نبودند.
‎18‎ و شاؤل به َاح�ي�ا گفت: » تابوت خدا را نزديك بياور ‏.»‏ زيرا تابوت خدا در آن وقت همراه بني اسرائيل بود.
‎19‎ و واقع شد چون شاؤل با كاهن سخن مي گفت كه اغتشاش در ُاردوي فلسطينيان زياده و زياده مي شد ، و شاؤل به كاهن گفت: » دست خود را نگاهدار ‏.»‏ ‎20‎ و شاؤل و تمامي قومي كه با وي بودند جمع شده ، به جنگ آمدند ، و اينك شمشير هركس به ضد رفيقش بود و قتال بسيار عظيمي بود.
‎21‎ و عبرانياني كه قبل از آن با فلسطينيان بودند و همراه ايشان از اطراف به ُاردو آمده بودند ، ايشان نيز نزد اسرائيلياني كه با شاؤل و يوناتان بودند ، برگشتند.
‎225‎