9 و چون ي�ه�و�ه خداي خود را فراموش كردند ايشان را به دست س�يس�را ، سردار لشكر حاصور ، و به دست فلسطينيان و به دست پادشاه موآب فروخت كه با آنها جنگ كردند.
10 پس نزد خداوند فرياد برآورده ، گفتند گناه كرده ايم زيرا خداوند را ترك كرده ، ب� �عليم و ع� ْشتاروت را عبادت نموده ايم ؛ و حال ما را از دست دشمنان ما رهايي ده و تو را عبادت خواهيم نمود.
11 پس خداوند ي�ر�ب�ع�ل و ب�دان و ي� ْفتاح و سموئيل را فرستاده ، شما را از دست دشمنان شما كه در اطراف شما بودند ، رهانيد و در اطمينان ساكن شديد.
12 و چون ديديد كه ناحاش ، پادشاه بني ع�م�ون ، بر شما مي آيد به من گفتيد: ني بلكه پادشاهي بر ما سلطنت نمايد ، و حال آنكه ي�ه�و�ه ، خداي شما ، پادشاه شما بود.
13 و الآن اينك پادشاهي كه برگزيديد و او را طلبيديد. و همانا خداوند بر شما پادشاهي نصب نموده است. 14 اگر از خداوند ترسيده ، او را عبادت نماييد و قول او را بشنويد و از فرمان خداوند عصيان نورزيد ، و هم شما و هم پادشاهي كه كه بر شما سلطنت مي كند ، ي�ه�و�ه ، خداي خود را پيروي نماييد ، خوب.
15 و اما اگر قول خداوند را نشنويد و از فرمان خداوند عصيان ورزيد ، آنگاه دست خداوند چنانكه به ضد پدران شما بود ، به ضد شما نيز خواهد بود. 16 پس الآن بايستيد و اين كار عظيم را كه خداوند به نظر شما بجا مي آورد ، ببينيد.
17 آيا امروز وقت درو گندم نيست ؟ از خداوند استدعا خواهم نمود و او رعدها و باران خواهد فرستاد تا بدانيد و ببينيد كه شرارتي كه از طلبيدن پادشاه براي خود نموديد در نظر خداوند عظيم است.
18 پس سموئيل از خداوند استدعا نمود و خداوند در همان روز رعدها و باران فرستاد ، و تمامي قوم از خدوند و سموئيل بسيار ترسيدند. 19 و تمامي قوم به سموئيل گفتند: » براي بندگانت از ي�ه�و�ه ، خداي خود استدعا نما تا نميريم ، زيرا كه بر تمامي گناهان خود اين بدي را افزوديم كه براي خود پادشاهي طلبيديم.
20 و سموئيل به قوم گفت: مترسيد! شما تمامي اين بدي را كرده ايد ، ليكن از پيروي خداوند برنگرديد ، بلكه خداوند را به تمامي دل خود عبادت نماييد.
21 و در عقب اباطيلي كه منفعت ندارد و رهايي نتواند داد ، چونكه باطل است ، برنگرديد.
22 زيرا خداوند به خاطر نام عظيم خود قوم خود را ترك نخواهد نمود ، چونكه خداوند را پسند آمد كه شما را براي خود قومي سازد.
23 و اما من ، حاشا از من كه به خداوند گناه ورزيده ، ترك دعا كردن براي شما نمايم ، بلكه راه نيكو و راست را به شما تعليم خواهم داد. 24 ليكن از خداوند بترسيد و او را به راستي به تمامي دل خود عبادت نماييد و در كارهاي عظيمي كه براي شما كرده است ، تفكر كنيد. 25 و اما اگر شرارت ورزيد ، هم شما و هم پادشاه شما ، هلاك خواهيد شد.
13 1 و شاؤل سي ساله بود كه پادشاه شد. و چون دو سال بر اسرائيل سلطنت نموده بود ،
2 شاؤل به جهت خود سه هزار نفر از اسرائيل برگزيد ، و از ايشان دو هزار با شاؤل در م� ْخماس و در كوه بيت ئيل بودند ، و يك هزار با يوناتان در ِجب�ع ه بودند ، شكست داد. و فلسطينيان اين را شنيدند. و شاؤل در تمامي زمين َك ِر ّنا نواخته ، گفت كه اي عبرانيان بشنويد! 4 و چون تمام اسرائيل شنيدند كه شاؤل قراول فلسطينيان مكروه شده اند ، قوم نزد شاؤل در ِج ْلجال جمع شدند.
5 و فلسطينيان سي هزار ارابه و شش هزار سوار و خلقي را كه مثل ريگ كنارة دريا بيشمار بودند ، جمع كردند تا با اسرائيل جنگ نمايند ، و برآمده ، در م� ْخماس به طرف شرقي بيت آو�ن ُاردو زدند.
6 و چون اسرائيليان را ديدند كه در تنگي هستند زيرا كه قوم مضطرب بودند ، پس ايشان خود را در مغاره ها و بيشه ها و َگريوه ها و حفره ها و صخره ها پنهان كردند.
7 و بعضي از عبرانيان از اردن به زمين جاد و ج ِل ْعاد عبور كردند. و شاؤل هنوز در ِج ْلجال بود و تمامي قوم در عقب او لرزان بودند. 8 پس هفت روز موافق وقتي كه سموئيل تعيين نموده بود ، درنگ كرد. اما سموئيل به ِج ْلجال نيامد و قوم از او پراكنده مي شدند. 9 و شاؤل گفت: قرباني سوختني و ذبايح سلامتي را نزد من بياوريد. و قرباني سوختني را گذرانيد.
10 و چون از گذرانيدن قرباني سوختني فارغ شد ، اينك سموئيل برسيد و شاؤل به جهت تحي�تش ، به استقبال وي بيرون آمد.
11 و سموئيل گفت: چه كردي ؟ شاؤل گفت: چون ديدم كه قوم از نزد من پراكنده مي شوند و تو در روزهاي معي�ن نيامدي و فلسطينيان در م� ْخماس جمع شده اند ،
12 پس گفتم: الآن فلسطينيان بر من در ِج ْلجال فرود خواهند آمد ، و من رضامندي خداوند را نطلبيدم. پس خويشتن را مجبور ساخته ، قرباني سوختني را گذرانيدم.
224