جزو «بیست و دو» درس آموزشی از کتاب مقدّس کتاب مقدّس؛ عهد عتیق؛ کامل | Page 226

‎35‎
‎22‎ و تمامي مردان اسرائيل نيز كه خود در كوهستان افرايم پنهان كرده بودند ، چون شنيدند كه فلسطينيان منهزم شده اند ، ايشان را در جنگ تعاقب نمودند.
‎23‎ پس خداوند در آن روز اسرائيل را نجات داد و جنگ تا بيت آو�ن رسيد. ‎24‎ و مردان اسرائيل آن روز در تنگي بودند زيرا كه شاؤل قوم را قسم داده ، گفته بود: تا من از دشمنان خود انتقام نكشيده باشم ، ملعون باد كسي كه تا شام طعام بخورد. و تمامي قوم طعام نچشيدند.
‎25‎ و تمامي قوم به جنگلي رسيدند كه در آنجا عسل بر روي زمين بود. ‎26‎ و چون قوم به جنگل داخل شدند ، اينك عسل مي چكيد اما احدي دست خود را به دخانش نبرد زيرا قوم از َقس�م ترسيدند.
‎27‎ ليكن يوناتان هنگامي كه پدرش به قوم قسم مي داد ، نشنيده بود ؛ پس نوك عصايي را كه در دست داشت دراز كرده ، آنرا به شان عسل فروبرد ، و دست خود را به دهانش برده ، چشمان او روشن گردند.
‎28‎ و شخصي از قوم به او توجه نموده ، گفت: پدرت قوم را قسم سخت داده ، گفت: ملعون باد كسي كه امروز طعام خورد. و قوم بي تاب شده بودند.
‎29‎ و يوناتان گفت: » پدرم زمين را مضطرب ساخته است ؛ الآن ببينيد كه چشمانم چه قدر روشن شده است كه اندكي از اين عسل چشيده ام. ‎30‎ و چه فدر زياده اگر امروز قوم را غارت دشمنان خود كه يافته اند بي ممانعت مي خوردند ، آيا قتال فلسطينيان بسيار زياده نمي شد ؟»‏
‎31‎ و در آن روز فلسطينيان را از مخماس تا َاي� ُلو ن منهزم ساختند و قومي بسيار بي تاب شدند.
‎32‎ و قوم بر غنيمت حمله كرده ، از گوسفندان و گاوان و گوساله ها گرفته ، بر زمين كشتند و قوم آنها را با خون خوردند.
‎33‎ و شاؤل را خبر داده ، گفتند: اينك قوم به خداوند گناه ورزيده ، با خون مي خورند. گفت: شما خيانت ورزيده ايد. امروز سنگي بزرگ نزد من بغلطانيد. ‎34‎ و شاؤل گفت: » خود را در ميان قوم منتشر ساخته ، به ايشان بگوييد: هركس گاو خود و هركس گوسفند خود را نزد من بياورد و در اينجا ذبح نموده ، بخوريد و به خدا گناه نورزيده ، با خون مخوريد. و تمامي قوم در آن شب هركس گاوش را با خود آورده ، در آنجا ذبح كردند و
و شاؤل مذبحي براي خداوند بنا كرد و اين مذبح اول بود كه براي خداوند بنا نمود.
‎36‎ و شاؤل گفت: امشب در عقب فلسطينيان برويم و آنها را تا روشنايي صبح غارت كرده ، از ايشان احدي را باقي نگذاريم. ايشان گفتند: هر چه در نظرت پسند آيد بكن. و كاهن گفت: در اينجا به خدا تقرب بجوييم.
بكن.
‎37‎ و شاؤل از خدا سؤال نمود كه آيا از عقب فلسطينيان برويم و آيا ايشان را به دست اسرائيل خواهي داد ، اما در آن روز او را حواب نداد. ‎38‎ آنگاه شاؤل گفت: » اي تمامي رؤساي قوم به اينجا نزديك شويد و بدانيد و ببينيد كه امروز اين گناه در چه چيز است.
‎39‎ زيرا قسم به حيات خداوند رهانندة اسرائيل كه اگر در پسرم يوناتان هم باشد ، البته خواهد مرد ‏.»‏ ليكن از تمامي قوم احدي به او جواب نداد. ‎40‎ پس به تمامي اسرائيل گفت: شما به يك طرف باشيد و من با پسر خود يوناتان به يك طرف باشيم ‏.»‏ و قوم به شاؤل گفتند: هر چه در نظرت پسند آيد ،
‎41‎ و شاؤل به ي�ه�و�ه ، خداي اسرائيل گفت: قرعه اي راست بده ‏.»‏ پس يوناتان و شاؤل گرفته شدند و قوم رها گشتند.
‎42‎ و شاؤل گفت: » در ميان من و پسرم يوناتان قرعه بيندازيد ‏.»‏ و يوناتان گرفته شد.
‎43‎ و شاؤل به يوناتان گفت: » مرا خبر ده كه چه كرده اي ؟»‏ و يوناتان به او خبر داده ، گفت: به نوك عصايي كه در دست دارم اندكي عسل چشيدم. و اينك بايد بميرم ؟
‎44‎ و شاؤل گفت: خدا چنين بلكه زياده از اين بكند اي يوناتان! زيرا البته خواهي م�رد.
‎45‎ اما قوم به شاؤل گفتند: آيا يوناتان كه نجات عظيم را در اسرائيل كرده است ، بايد بميرد ؟ حاشا! قسم به حيات خداوند كه مويي از سرش به زمين نخواهد افتاد زيراكه امروز با خدا عمل نموده است. پس قوم يوناتان را خلاص نمودند كه نم�رد.
‎46‎ و شاؤل از تعاقب فلسطينيان باز آمد و فلسطينيان به جاي خود رفتند. ‎47‎ و شاؤل عنا ن� سلطنت اسرائيل را به دست گرفت و با جميع دشمنان اطراف خود ، يعني با موآب و بني ع�م�و ن و َادوم و م�لوك و ص ُوب�ه و فلسطينيان جنگ كرد و به هر طرف كه توجه مي نمود ، غالب مي شد.
‎48‎ و به دليري عمل مي نمود و عماليقيان را شكست داده ، اسرائيل را از دست تاراج كنندگان ايشان رهانيد.
‎49‎ و پسران شاؤل ، يوناتان وي ِسو ِي و م�ل ْكيشو بودند. و اسمهاي دخترانش اين است: اسم نخست زاده اش مير�ب و اسم كوچك ميكال. ‎50‎ و اسم زن شاؤل َاخينوعام ، دختر َاخيم�عاص بود و اسم سردار لشكرش َا ِب ِنيرب ن ن ِير ، عموي شاؤل بود و ِنير پدر َابني ِر و پسر َابيئيل بود.
‎52‎ و در تمامي روزهاي شاؤل با فلسطينيان جنگ سخت بود و هر صاحب قوت و صاحب شجاعت كه شاؤل مي ديد ، او را نزد خود مي آورد.
‎15‎ 1 و سموئيل به شاؤل گفت: خداوند مرا فرستاد كه ترا مسح نمايم تا بر قوم او اسرائيل پادشاه شوي. پس الآن آواز كلام خداوند را بشنو.
2 ي�ه�و�ه صبايوت چنين مي گويد: آنچه عماليق به اسرائيل كرد ، بخاطر داشته ام كه چگونه هنگامي كه از مصر برمي آمد ، با او در راه مقاومت كرد.
‎226‎