جزو «بیست و دو» درس آموزشی از کتاب مقدّس کتاب مقدّس؛ عهد عتیق؛ کامل | Page 177

‎14‎ و قبل از آن روزي مثل آن واقع نشده بود كه خداوند آواز انسان را بشنود زيرا خداوند براي اسرائيل جنگ مي كرد.
‎15‎ پس يوشه با تمامي اسرائيل به اردو به ج ِل ْجال بر گشتند.
‎16‎ اما آن پنج ملك فرار كرده ، خود را در مغارة م� َّقيد�ه پنهان ساختند. ‎17‎ و به يوشع خبر داده ، گفتند: كه آن پنج ملك پيدا شده اند و در مغاره م� َّقيد�ه پنهانند.
‎18‎ يوشع گفت: سنگهايي بزرگ به دهنة مغاره بغلطانيد و بر آن مردمان بگماريد تا ايشان را نگاهباني كنند.
‎19‎ و اما شما توقف منماييد بلكه دشمنان خود را تعاقب كنيد و مؤخر ايشان را بكشيد و مگذاريد كه به شهرهاي خود داخل شوند ، زيرا ي� ه�و� ه ، خداي شما ايشان را به دست شما تسليم نموده است.
‎20‎ و چون يوشع و بني اسرائيل از كشتن ايشان به كشتار بسيار عظيمي تا نابود شدن ايشان فارغ شدند ، و بقيه اي كه از ايشان نجات يافتند ، به شهرهاي حصاردار در آمدند.
‎21‎ آنگاه تمامي قوم نزد يوشع به اردو در م� َّقيد�ه به سلامتي بر گشتند ، و كسي زبان خود را بر احدي از بني اسرائيل تيز نساخت.
‎22‎ پس يوشع گفت: دهنة مغاره را بگشاييد و آن پنج ملك را از مغاره ، به نزد من بيرون آوريد.
‎23‎ پس چنين كردند ، و آن پنج ملك يعني ملك اورشليم و ملك ح�ب�ر�ون و ملك ي�ر�م�وت و ملك لاخيش و ملك ع�ج�لون را از مغاره نزد وي بيرون آوردند. ‎24‎ و چون ملوك را نزد يوشع بيرون آوردند ، يوشع تمامي مردان اسرائيل را خواند و به سرداران مردان جنگي كه همراه وي مي رفتند ، گفت: » نزديك بياييد و پايهاي خود را بر گردن اين ملوك بگذاريد.
‎25‎ و يوشع به ايشان گفت: » مترسيد و هراسان مباشيد. قوي و دلير باشيد زيرا خداوند با همة دشمنان شما كه با ايشان جنگ مي كنيد ، چنين خواهد كرد. ‎26‎ و بعد از آن يوشع ايشان را زد و كشت و بر پنج دار كشيد كه تا شام بر دارها آويخته بودند.
‎27‎ و در وقت غروب آفتاب ، يوشع فرمود تا ايشان را از دارها پايين آوردند ، و ايشان را به مغاره اي كه در آن پنهان بودند انداختند ، و به دهنة مغاره سنگهاي بزرگ كه تا به امروز باقي است ، گذاشتند.
‎28‎ و در آن روز يوشع م� َّقي� ده را گرفت ، و آن ملكش را به دم شمشير زده ، ايشان و همة نفوسي را كه در آن بودند ، هلاك كرد ، و به طوري كه با ملك اريحا رفتار نموده بود ، با ملك م� َّقيد�ه نيز رفتار كرد.
‎29‎ و يوشع با تمامي اسرائيل از م� َّقيد�ه به َلب�نه گذشت و با َلب�نه جنگ كرد. ‎30‎ و خداوند آن را نيز با ملكش به دست اسرائيل تسليم نمود ، پس آن و همة كساني را كه در آن بودند به دم شمشير كشت و كسي را باقي نگذاشت ، و به طوري كه با ملك اريحا رفتار نموده بود با آن نيز كرد.
‎31‎ و يوشع با تمامي اسرائيل از ل�ب�ن َه به لاخيش گذشت و به مقابلش اردو زده ، با آن جنگ كرد.
‎32‎ و خداوند لاخيش را به دست اسرائيل تسليم نمود كه در روز دوم تسخير نمود. و آن و همة كساني را كه در آن بودند به دم شمشير كشت چنانكه به ل�ب�ن َه كرده بود.
‎11‎
‎33‎ آنگاه هورام ملك جازر براي اعانت لاخيش آمد ، و يوشع او و قومش را شكست داد. به حدي كه كسي را براي او باقي نگذاشت. ‎34‎ و يوشع با تمامي اسرائيل از لاخيش به ع�ج�لون گذشتند و به مقابلش اردو زده با آن جنگ كردند.
‎35‎ و در همان روز آن را گرفته ، به دم شمشير زدند و همة كساني را كه در آن بودند در آن روز هلاك كرد چنانكه به لاخيش كرده بود. ‎36‎ و يوشع با تمامي اسرائيل از ع�ج�لون به ح�ب�ر�ون برآمده ، با آن جنگ كردند.
‎37‎ و آن را گرفته ، آن را با ملكش و همة شهرهايش و همة كساني كه در آن بودند به دم شمشير زدند ، و موافق هر آنچه كه به ع�ج�لون كرده بود كسي را باقي نگذاشت ، بلكه آن را با همة كساني كه در آن بودند ، هلاك ساخت.
‎38‎ و يوشع با تمامي اسرائيل به د�بير� برگشت و با آن جنگ كرد.
‎39‎ و آن را با ملكش و همة شهرهايش گرفت و ايشان را به دم شمشير زدند ، و همة كساني را كه در آن بودند ، هلاك ساختند و او كسي را باقي نگذاشت ؛ و به طوري كه به حبرون رفتار نموده بود به د�بير� و ملكش نيز رفتار كرد ، چنانكه به ل�ب�ن َه و ملكش نيز رفتار نموده بود.
‎40‎ پس يوشع تمامي آن زمين يعني كوهستاني و جنوب و هامون و واديها و جميع ملوك آنها را زده ، كسي را باقي نگذاشت و هر ذي نفس را هلاك كرده ، چنانكه ي�ه�و�ه ، خداي اسرائيل ، امر فرموده بود.
‎41‎ و يوشع ايشان را از قادش ب�ر�نيع تا غ َز ّه و تمامي زمين جو َشن را تا ج�ب�ع�و ن زد.
‎42‎ و يوشع جميع اين ملوك و زمين ايشان را در يك وقت گرفت ، زيرا كه ي�ه�و�ه ، خداي اسرائيل ، براي اسرائيل جنگ مي كرد.
‎43‎ و يوشع با تمامي اسرائيل به اردو در ج ِل ْجال مراجعت كردند.
‎177‎