جزو «بیست و دو» درس آموزشی از کتاب مقدّس کتاب مقدّس؛ عهد عتیق؛ کامل | Page 157

‎15‎ آنگاه پدر و مادر آن دختر علامت بكارت دختر را برداشته ، نزد مشايخ شهر نزد دروازه بياورند.
‎16‎ و پدر دختر به مشايخ بگويد: » دختر خود را به اين مرد به زني داده ام ، و از او كراهت دارد ،
‎17‎ و اينك اسباب حرف بدو نسبت داده ، مي گويد دختر را باكره نيافتم ، و علامت بكارت دختر من اين است ‏.»‏ پس جامه را پيش مشايخ شهر بگسترانند. ‎18‎ پس مشايخ آن شهر آن مرد را گرفته ، تنبيه كنند.
‎19‎ و او را صد مثقال نقره جريمه نموده ، به پدر دختر بدهند چونكه بر باكرة اسرائيل بدنامي آورده است. و او زن وي خواهد بود و تمامي عمرش نمي تواند او را رها كند.
‎20‎ ليكن اگر اين سخن راست باشد ، و علامت بكارت آن دختر پيدا نشود ،
‎21‎ آنگاه دختر را نزد در خانة پدرش بيرون آورند ، و اهل شهرش او را با سنگ سنگسار نمايند تا بميرد ، چونكه در خانة پدر خود زنا كرده ، در اسرائيل قباحتي نموده است. پس بدي از ميان خود دور كرده اي.
‎22‎ اگر مردي يافت شود كه با زن شوهرداري همبستر شده باشد ، پس هردو يعني مردي كه با زن خوابيده است و زن ، كشته شوند. پس بدي را از بني اسرائيل دور كرده اي.
‎23‎ اگر دختر باكره اي به مردي نامزد شود و ديگري او را در شهر يافته ، با او همبستر شود ، ‎24‎ پس هردوي ايشان را نزد دروازة شهر بيرون آورده ، ايشان را با سنگها سنگسار كنند تا بميرند ، اما دختر را چون در شهر بود و فرياد نكرد ، و مرد را چونكه زن همساية خود را ذليل ساخت ، پس بدي را از ميان خود دور كرده اي.
‎25‎ اما اگر آن مرد دختري نامزد را در صحرا يابد و آن مرد به او زور آورده ، با او خوابد ، پس آن مرد كه با او خوابيد ، تنها كشته شود. ‎26‎ و اما با دختر هيچ مكن زيرا بر دختر ، گناه� مستلزم موت نيست ، بلكه اين آن است كه كسي بر همساية خود برخاسته ، او را بكشد ،
‎27‎ چونكه او را در صحرا يافت و دختر نامزد فرياد برآورد و برايش رهاننده اي نبود.
‎28‎ و اگر مردي دختر باكره اي را كه نامزد نباشد بيابد و او را گرفته ، با او همبستر شود و گرفتار شوند ، ‎29‎ آنكه آن مرد كه با او خوابيده است پنجاه مثقال نقره به پدر دختر بدهد و آن دختر زن او باشد ، چونكه او را ذليل ساخته است و در تمامي عمرش نمي
تواند او را رها كند.
‎30‎ هيچ كس زن پدر خود را نگيرد و دامن پدر خود را منكشف نسازد.
‎23‎ 1 شخصي كه كوبيده بيضه و آلت بريده باشد ، داخل جماعت خداوند نشود.
2 حرام زاده اي داخل جماعت خداوند نشود ، حتي تا پشت دهم احدي از او داخل جماعت خداوند نشود.
3 عم�وني و موآبي داخل جماعت خداوند نشوند. حتي تا پشت دهم ، احدي از ايشان هرگز داخل جماعت خداوند نشود. 4 زيرا وقتي كه شما از مصر بيرون آمديد ، شما را در راه به نان و آب استقبال نكردند ، و از اين جهت كه ب�ل ْعام بن بعور را از فتور ِ ارام نهرين اجير كردند تا تو را لعنت كند.
5 ليكن ي�ه�و�ه خدايت نخواست بلعام را بشنود ، پس �يه�و�ه خدايت لعنت را به جهت تو ، به بركت تبديل نمود ، چونكه ي�ه�و�ه خدايت تو را دوست مي داشت. 6 اب د ًا در تمامي عمرت جوياي خيريت و سعادت ايشان مباش.
7 ادومي را دشمن مدار چونكه برادر توست ، و مصري را دشمن مدار چونكه در زمين وي غريب بودي.
8 اولادي كه از ايشان زاييده شوند ، در پشت سوم داخل جماعت خداوند شوند.
9 چون در اردو به مقابلة دشمنانت بيرون روي ، خويشتن را از هر چيز بد نگاه دار.
‎10‎ اگر درميان شما كسي باشد كه از احتلام شب نجس شود ، از اردو بيرون رود و داخل اردو نشود.
‎11‎ چون شب نزديك شود ، با آب غسل كند ، و چون آفتاب غروب كند ، داخل اردو شود.
‎12‎ و تو را مكاني بيرون از اردو باشد تا بدانجا بيرون روي.
‎13‎ و درميان اسباب تو ميخي باشد ، و چون بيرون مي نشيني با آن بك َن و برگشته ، فضلة خود را از آن بپوشان. ‎14‎ زيرا كه ي�ه�و�ه خدايت در ميان اردوي تو مي خرامد تا تو را رهايي داده ، دشمنانت را به تو تسليم نمايد ، پس اردوي تو مقدس باشد ، مبادا چيز پليد را درميان تو ديده ، از تو رو گرداند.
‎15‎ غلامي را كه از آقاي خود نزد تو بگريزد ، به آقايش مسپار.
‎16‎ با تو درميان تو در مكاني كه برگزيند در يكي از شهرهاي تو كه به نظرش پسند آيد ، ساكن شود ، و بر او جفا منما. ‎17‎ از دختران اسرائيل فاحشه اي نباشد و از پسران اسرائيل لواطي نباشد.
‎157‎