جزو «بیست و دو» درس آموزشی از کتاب مقدّس کتاب مقدّس؛ عهد عتیق؛ کامل | Page 156

4 و مشايخ آن شهر آن گوساله را در وادي اي كه آب در آن هميشه جاري باشد و در آن خيش نزده ، و شخم نكرده باشند ، فرود آورند ، و آنجا در وادي ، گردن گوساله را بشكنند.
5 و بني لاوي كهنه نزديك بيايند ، چونكه ي�ه�و�ه خدايت ايشان را برگزيده است تا او را خدمت نمايند ، و بنام خداوند بركت دهند ، و برحسب قول ايشان هر منازعه و هر آزاري فيصل پذيرد.
6 و جميع مشايخ آن شهري كه نزديكتر به مقتول است ، دستهاي خود را بر گوساله اي كه گردنش در وادي شكسته شده است ، بشويند.
7 و جواب داده ، بگويند: دستهاي ما اين خون را نريخته ، و چشمان ما نديده است. 8 اي خداوند قوم خود اسرائيل را كه فديه داده اي بيامرز ، و مگذاركه خون بي گناه درميان قوم تو اسرائيل بماند. پس خون براي ايشان عفو خواهد شد.
9 پس خون بي گناه را از ميان خود رفع كرده اي هنگامي كه آنچه درنظر خداوند راست است به عمل آورده اي.
‎10‎ چون بيرون روي تا با دشمنان خود جنگ كني ، و ي�ه�و�ه خدايت ايشان را به دستت تسليم نمايد و ايشان را اسير كني ،
‎11‎ و درميان اسيران زن خوب صورتي ديده ، عاشق او بشوي و بخواهي او را به زني خود بگيري ،
‎12‎ پس او را به خانة خود ببر و او سر خود را بتراشد و ناخن خود را بگيرد.
‎13‎ و رخت اسيري خود را بيرون كرده ، در خانة تو بماند ، و براي پدر و مادرخود يك ماه ماتم گيرد ، و بعد از آن به او درآمده ، شوهر او بشو و او زن تو خواهد شد.
‎14‎ و اگر از وي راضي نباشي ، او را بخواهش دلش رها كن ، ليكن او را به نقره هرگز مفروش و به او سختي مكن چونكه او را ذليل كرده اي. ‎15‎ واگر مردي را دو زن باشد ، يكي محبوبه و يكي مكروهه ، و محبوبه و مكروهه هر دو برايش پسران بزايند ، و پسر مكروهه نخست زاده باشد ،
‎16‎ پس در روزي كه اموال خود را به پسران خويش تقسيم نمايد ، نمي تواند پسر محبوبه را بر پسر مكروهه كه نخست زاده است ، حق نخست زادگي دهد. ‎17‎ بلكه حص ّه اي مضاعف از جميع اموال خود را به پسر مكروه داده ، او را نخستزادة خويش اقرار نمايد ، زيرا كه او ابتداي قوت اوست و حق نخست زادگي از آن او مي باشد.
‎18‎ اگر كسي را پسري سركش و فتنه انگيز باشد ، كه سخن پدر و سخن مادر خود را گوش ندهد ، و هرچند او را تأديب نمايند ايشان را نشنود ، ‎19‎ پدر و مادرش او را گرفته ، نزد مشايخ شهرش به دروازة محله اش بياورند. ‎20‎ و به مشايخ شهرش گويند: » اين پسر ما سركش و فتنه انگيز است ، سخن ما را نمي شنود و مسرف و ميگساراست.
‎21‎ پس جميع اهل شهرش او را به سنگ سنگسار كنند تا بميرد ، پس بدي را از ميان خود دور كرده اي و تمامي اسرائيل چون بشنوند ، خواهند ترسيد.
‎22‎ و اگر كسي گناهي را كه مستلزم موت است ، كرده باشد و كشته شود ، و او را به دار كشيده باشي ،
‎23‎ بدنش در شب بردار نماند. او را البته در همان روز دفن كند ، زيرا آنكه بردارآويخته شود ملعون خدا است تا زميني را كه ي�ه�و�ه ، خدايت ، تو را به ملكيت مي دهد ، تجس نسازي.
‎22‎ 1 اگر گاو يا گوسفند برادر خود را گمشده بيني ، از او رو مگردان. آن را البته نزد برادر خود برگردان.
2 و اگر برادرت نزديك تو نباشد و يا او را نشناسي ، آن را به خانة خود بياور و نزد تو بماند ، تا برادرت آن را طلب نمايد ، آنگاه آن را به او رد نما.
3 و به الاغ او چنين كن و به لباسش چنين عمل نما و به هر چيز گمشدة برادرت كه از او گم شود و يافته باشي چنين عمل نما ، نمي تواني از او رو گرداني. 4 اگر الاغ يا گاو برادرت را در راه افتاده بيني ، از آن رو مگردان ، البته آن را با او برخيزان. 5 متاع مرد بر زن نباشد ، و مرد لباس زن را نپوشد ، زيرا هر كه اين را كند مكروه ي�ه�و�ه خداي توست.
6 اگر اتفاق ًا آشيانة مرغي در راه به نظر تو آيد ، خواه بر درخت يا بر زمين ، و در آنچه بچه ها يا تخمها باشد ، و مادر بر بچه ها يا تخمها نشسته ، مادر را با بچه ها مگير.
7 مادر را البته رها كن و بچه ها را براي خود بگير ، تا براي تو نيكو شود و عمر دراز كني.
8 چون خانة نو بنا كني ، بر پشت بام خود ديواري بساز ، مبادا كسي از آن بيفتد و خون بر خانة خود بياوري. 9 در تاكستان خود دو قسم تخم مكار ، مبادا تمامي آن ، يعني هم تخمي كه كاشته اي و هم محصول تاكستان ، وقف شود.
‎10‎ گاو و الاغ را با هم جفت كرده ، شيار منما.
‎11‎ پارچه مختلط از پشم و كتان با هم مپوش.
‎12‎ بر چهار گوشة رخت خود كه خود را به آن مي پوشاني ، رشته ها بساز.
‎13‎ اگر كسي براي خود زني گيرد و چون بدو درآيد ، او را مكروه دارد ، ‎14‎ و اسباب حرف بدو نسبت داده ، از او اسم بد شهرت دهد و گويد اين زن را گرفتم و چون به او نزديكي نمودم ، او را باكره نيافتم ،
‎156‎