جزو «بیست و دو» درس آموزشی از کتاب مقدّس کتاب مقدّس؛ عهد عتیق؛ کامل | Page 138

‎28‎ و حال كجا برويم چونكه برادران ما دل ما را گداخته ، گفتند كه اين قوم از ما بزرگتر و بلندترند و شهرهاي ايشان بزرگ و تا آسمان حصاردار است ، و نيز بني عناق را در آنجا ديده ايم.
‎29‎ پس من به شما گفتم: مترسيد و از ايشان هراسان مباشيد. ‎30‎ ي�ه�و�ه خداي شما كه پيش روي شما مي رود براي شما جنگ خواهد كرد ، برحسب هرآنچه به نظر شما در مصر براي شما كرده است.
‎31‎ و هم در بيابان كه در آنجا ديديد چگونه ي�ه�و�ه خداي تو مثل كسي كه پسر خود را مي برد تو را در تمامي راه كه مي رفتيد برمي داشت تا به اينجا رسيديد.
‎32‎ ليكن با وجود اين ، همة شما به ي�ه�و�ه خداي خود ايمان نياورديد.
‎33‎ كه پيش روي شما در راه مي رفت تا جايي براي نزول شما بطلبد ، وقت شب در آتش تا راهي را كه به آن برويد به شما بنمايد و وقت روز در ابر. ‎34‎ و خداوند آواز سخنان شما را شنيده ، غضبناك شد ، و قسم خورده ، گفت:
‎35‎ هيچكدام از اين مردمان و از اين طبقة شرير ، آن زمين نيكو را كه قسم خوردم كه به پدران شما بدهم ، هرگز نخواهند ديد. ‎36‎ سواي كاليب بن ي� ُف َّنه كه آن را خواهد ديد و زميني را كه در آن رفته بود ، به وي و به پسرانش خواهم داد ، چونكه خداوند را پيروي كامل نمود.
‎37‎ و خداوند بخاطر شما بر من نيز خشم نموده ، گفت كه تو هم داخل آنجا نخواهي شد. ‎38‎ يوشع بن نون كه بحضور تو مي ايستد داخل آنجا خواهد شد. پس او را قوي گردان زيرا اوست كه آن را براي بني اسرائيل تقسيم خواهد نمود.
‎39‎ و اطفال شما كه دربارة آنها گفتيد كه به يغما خواهند رفت ، و پسران شما كه امروز نيك و بد را تميز نمي دهند ، داخل آنجا خواهند شد ، و آن را به ايشان خواهم داد تا مالك آن بشوند.
‎40‎ و اما شما روگردانيده ، از راه بحر قلزم به بيابان كوچ كنيد.
‎41‎ و شما در جواب من گفتيد كه به خداوند گناه ورزيده ايم ؛ پس رفته ، جنگ خواهيم كرد ، موافق هر آنچه ي�ه�و�ه خداي ما به ما امر فرموده است. و همة شما اسلحه جنگ خود را بسته ، عزيمت كرديد كه به كوه برآييد.
‎42‎ آنگاه خداوند به من گفت: به ايشان بگو كه نروند و جنگ منمايند زيرا كه من در ميان شما نيستم ، مبادا از حضور دشمنان خود مغلوب شويد.
‎43‎ پس به شما گفتم ، ليكن نشنيديد ، بلكه از فرمان خداوند عصيان ورزيديد ، و مغرور شده ، به فراز كوه برآمديد. ‎44‎ و امورياني كه در آن كوه ساكن بودند به مقابلة شما بيرون آمده ، شما را تعاقب نمودند ، بطوري كه زنبورها مي كنند و شما را از سعير تا ح�ر�ما شكست دادند.
‎45‎ پس برگشته ، به حضور خداوند گريه نموديد ، اما خداوند آواز شما را نشنيد و به شما گوش نداد.
‎46‎ و در قاد�ش برحسب اي�ام تو ّقف� خود ، روزهاي بسيار مانديد.
2 1 پس برگشته ، چنانكه خداوند به من گفته بود ، از راه بحر قلزم در بيابان كوچ كرديم و روزهاي بسيار كوه س�عير را دور زديم.
2 پس خداوند مرا خطاب كرده ، گفت:
3 دور زدن شما به اين كوه بس است ؛ بسوي شمال برگرديد.
كنيد.
4 و قوم را امر فرموده ، بگو كه شما از حدود برادران خود بني عيسو كه در س�عير ساكنند بايد بگذريد ، و ايشان از شما خواهند ترسيد ، پس بسيار احتياط
5 و با ايشان منازعه مكنيد ، زيرا كه از زمين ايشان بقدر كف پايي هم به شما نخواهم داد ، چونكه كوه س�عير را به عيسو به ملكيت داده ام.
6 خوراك را از ايشان به نقره خريده ، بخوريد و آب را نيز از ايشان به نقره خريده ، بنوشيد. 7 زيرا كه ي�ه�و�ه خداي تو ، تو را در همة كارهاي دستت بركت داده است ، او راه رفتنت را در اين بيابان بزرگ مي داند ، الآن چهل سال است كه ي�ه�و�ه خدايت با تو بوده است و به هيچ چيز محتاج نشده اي.
8 پس از برادران خود بني عيسو كه در س�عير ساكنند ، از راه عربه از ا�ي َل ْت و ع� ْصي�ون جاب�ر عبور نموديم.
9 پس برگشته ، از راه بيابان موآب گذشتيم ، و خداوند مراگفت: موآب را اذي�ت مرسان و با ايشان منازعت و جنگ منما ، زيراكه از زمين ايشان هيچ نصيبي به شما نخواهم داد ، چونكه عار را به بني لوط براي ملكي�ت داده ام.
‎10‎ ايميان كه قوم عظيم و كثير و بلند قد مثل عناقيان بودند ، پيش در آنجا سكونت داشتند.
‎11‎ ايشان نيز مثل عناقيان از رفائيان محسوب بودند ، ليكن موآبيان ايشان را ايميان مي خوانند.
‎12‎ و حوريان در سعير پيشتر ساكن بودند ، و بني عيسو ايشان را اخراج نموده ، ايشان را از پيش روي خود هلاك ساختند ، و در جاي ايشان ساكن شدند ، چنانكه اسرائيل به زمين ميراث خود كه خداوند به ايشان داده بود ، كردند.
‎138‎