13 پس موسي نزد خداوند استغاثه كرده ، گفت: اي خدا او را شفا بده! 14 خداوند به موسي گفت: » اگر پدرش به روي وي فقط آب دهان مي انداخت ، آيا هفت روز خجل نمي شد ؟ پس هفت روز بيرون لشكرگاه محبوس بشود ، و بعد از آن داخل شود.
13
15 پس مريم هفت روز بيرون لشكرگاه محبوس ماند ، و تا داخل شدن مريم ، قوم كوچ نكردند.
16 و بعد از آن ، قوم از حضيروت كوچ كرده ، در صحراي فاران اردو زدند.
1 و خداوند موسي را خطاب كرده ، گفت:
2 كسان بفرست تا زمين كنعان را كه به بني اسرائيل دادم ، جاسوسي كنند ؛ يك نفر را از هر سبط آباي ايشان كه هركدام درميان ايشان سرور باشد ، بفرستيد.
3 پس موسي به فرمان خداوند ، ايشان را از صحراي فاران فرستاد ، و همة ايشان رؤساي بني اسرائيل بودند. 4 و نامهاي ايشان اينهاست: از سبط رؤبين ، َشم�وع بن َز ّكور. 5 از سبط شمعون ، شافاط بن حوري. 6 از سبط يهودا ، كاليب بن ي� ُف َّنه.
7 از سبط ي�س�اكار ، ي�ح�ا َل بن يوسف.
8 از سبط افرايم ، هوش َع بن نون.
9 از سبط بنيامين ، َفلطي بن رافو.
10 از سبط زبولون ، ج�د� يئيل بن سودي.
11 از سبط يوسف از سبط م� َنس� ي ، ج�د�ي بن سوسي.
12 از سبط دان ، ع�م�يئيل بن ج�م�ل ّي.
13 از سبط اشير ، س�توربن ميكائيل. 14 از سبط نفتالي ، َنحبي بن و� ْفس ي. 15 از سبط جاد ، جاؤئيل بن ماكي.
14
16 اين است نامهاي كساني كه موسي براي جاسوسي زمين فرستاد ، و موسي هوشع بن نون را يهوشوع نام نهاد. 17 و موسي ايشان را براي جاسوسي و زمين كنعان فرستاده ، به ايشان گفت: از اينجا به جنوب رفته ، به كوهستان برآييد.
18 و زمين را ببينيد كه چگونه است و مردم را كه در آن ساكنند كه قوي اند يا ضعيف ، قليل اند يا كثير. 19 و زمين كه در آن ساكنند چگونه است ، نيك يا بد ؟ و در چه قسم شهرها ساكنند ، در چادرها يا در قلعه ها ؟ 20 و چگونه است زمين ، چرب يا لاغر ؟ درخت دارد يا نه ؟ پس قوي دل شده ، از ميوة زمين بياوريد. و آن وقت موسم نوبر انگور بود.
21 پس رفته ، زمين را از بيابان سين تا ر�حوب نزد مدخل ح�مات جاسوسي كردند.
22 و به جنوب رفته ، به حبرون رسيدند ، َاخيمان و شيشاي و تلماي بني عناق درآنجا بودند ، اما حبرون هفت سال قبل از صوع ِن مصر بنا شده بود.
23 و به وادي َا ْشكول آمدند ، و شاخه اي با يك خوشة انگور بريده ، آن را بر چوب دستي ، ميان دو نفر با قدري از انار و انجير برداشته ، آوردند. 24 و آن مكان به سبب خوشة انگور كه بني اسرائيل از آنجا بريده بودند ، به وادي َاشكول ناميده شد. 25 و بعد از چهل روز ، از جاسوس ِي زمين برگشتند.
26 و روانه شده ، نزد موسي و هارون و تمامي جماعت بني اسرائيل به قادش در بيابان فاران رسيدند و براي ايشان و براي تمامي جماعت خبر آوردند ، و ميوة زمين را به ايشان نشان دادند.
27 و براي او حكايت كرده ، گفتند: » به زميني كه ما را فرستادي رفتيم ، و به درستي كه به شير و شهد جاري است ، و ميوه اش اين است.
28 ليكن مردماني كه در زمين ساكنند زور آورند ، و شهرهايش حصاردار و بسيار عظيم ، و بني عناق را نيز در آنجا ديديم. 29 و عمالقه در زمين جنوب ساكنند ، ح� ّتيان و يبوسيان و اموريان در كوهستان سكونت دارند. و كنعانيان نزد دريا و بر كنارة اردن ساكنند. 30 و كاليب قوم را پيش موسي خاموش ساخته ، گفت: في الفور برويم و آن را در تصرف آريم ، زيرا كه مي توانيم بر آن غالب شويم.
31 اما آن كساني كه با وي رفته بودند ، گفتند: نمي توانيم با اين قوم مقابله نماييم زيراكه ايشان از ما قوي ترند.
32 و دربارة زمين كه آن را جاسوسي كرده بودند ، خبر بد نزد بني اسرائيل آورده ، گفتند: زميني كه براي جاسوسي آن از آن گذشتيم زميني است كه ساكنان خود را مي خورد ، و تمامي قومي كه در آن ديديم ، مردان بلند قد بودند.
33 و درآنجا جباران بني عناق را ديديم كه اولاد جب�ارانند ، و ما درنظر خود مثل ملخ بوديم و همچنين در نظر ايشان مي نموديم .»
1و تمامي جماعت آواز خود را بلند كرده ، فرياد نمودند. و قوم را آن شب مي گريستند.
114