جزو «بیست و دو» درس آموزشی از کتاب مقدّس کتاب مقدّس؛ عهد عتیق؛ کامل | Page 115

2 و جميع بني اسرائيل بر موسي و هارون همهمه كردند ، و تمامي جماعت به ايشان گفتند: كاش كه در زمين مصر مي مرديم يا در اين صحرا وفات مي يافتيم!
3 و چرا خداوند ما را به اين زمين مي آورد تا به دم شمشير بيفتيم ، و زنان و اطفال ما به يغما برده شوند ؟ آيا برگشتن به مصر براي ما بهتر نيست ؟ 4 و به يكديگر گفتند: سرداري براي خود مقرركرده ، به مصر برگرديم.
5 پس موسي و هارون به حضور تمامي گروه جماعت بني اسرائيل به رو افتادند.
6 و يوشع بن نون و كاليب بن ي� ُف َّنه كه از جاسوسان زمين بودند ، رخت خود را دريدند. 7 و تمامي جماعت بني اسرائيل را خطاب كرده ، گفتند: زميني كه براي جاسوسي آن از آن عبور نموديم ، زمين بسيار بسيار خوبي است.
8 اگر خداوند از ما راضي است ما را به اين زمين آورده ، آن را به ما خواهد بخشيد ، زميني كه به شير و شهد جاري است. 9 زنهار از خداوند متمرد مشويد ، و از اهل زمين ترسان مباشيد ، زيراكه ايشان خوراك ما هستند ، ساية ايشان از ايشان گذشته است ، و خداوند با ماست ، از ايشان مترسيد.
‎10‎ ليكن تمامي جماعت گفتند كه بايد ايشان را سنگسار كنند. آنگاه جلال خداوند در خيمة اجتماع بر تمامي بني اسرائيل ظاهر شد.
‎11‎ و خداوند به موسي گفت: تا به كي اين قوم مرا اهانت نمايند ؟ و تا به كي با وجود همة آياتي كه درميان ايشان نمودم ، به من ايمان نياورند ؟ ايشان را به وبا مبتلا ساخته ، هلاك مي كنم و از تو قومي بزرگ و عظيم تر از ايشان خواهم ساخت.
‎13‎ موسي به خداوند گفت: آنگاه مصريان خواهند شنيد ، زيراكه اين قوم را به قدرت خود از ميان ايشان بيرون آوردي.
‎12‎
‎14‎ و به ساكنان اين زمين خبر خواهند داد و ايشان شنيده اند كه تو اي خداوند ، درميان اين قوم هستي ، زيراكه تو اي خداوند ، معاينه ديده مي شوي ، و ابر تو بر ايشان قايم است ، و تو پيش روي ايشان روز در ستون ابر و شب در ستون آتش مي خرامي.
‎15‎ پس اگر اين قوم را مثل شخص واحد ب ُكشي ، طوايفي كه آوازة تو را شنيده اند ، خواهند گفت: ‎16‎ چون كه خداوند نتوانست اين قوم را به زميني كه براي ايشان قسم خورده بود درآورد ، از اين سبب ايشان را در صحرا كشت.
‎17‎ پس الآن قدرت خداوند عظيم بشود ، چنانكه گفته بودي
‎18‎ كه يهوه دير خشم و بسيار رحيم و آمرزندة گناه و عصيان است ، ليكن مجرم را هرگز بي سزا نخواهد گذاشت بلكه عقوبت گناه پدران را بر پسران تا پشت سوم و چهارم مي رساند.
‎19‎ پس گناه اين قوم را بر حسب عظمت� رحمت خود بيامرز ، چنانكه اين قوم را از مصر تا اينجا آمرزيده اي. ‎20‎ خداوند گفت: بر حسب كلام تو آمرزيدم.
‎21‎ ليكن به حيات خودم قسم كه تمامي زمين از جلال يهوه پر خواهد شد.
شد.
‎22‎ چونكه جميع مرداني كه جلال و آيات مرا كه در مصر و بيابان نمودم ديدند ، مرا ده مرتبه امتحان كرده ، آواز مرا نشنيدند.
‎23‎ به درستي كه ايشان زميني را كه براي پدران ايشان قسم خوردم ، نخواهند ديد ، و هركه مرا اهانت كرده باشد ، آن را نخواهد ديد. ‎24‎ ليكن بندة من كاليب چونكه روح ديگر داشت و مرا تمام ًا اطاعت نمود ، او را به زميني كه رفته بود داخل خواهم ساخت ، و ذريت او وارث آن خواهند
‎25‎ و چونكه عماليقيان و كنعانيان در وادي ساكنند ، فردا رو گردانيده ، از راه بحر قلزم به صحرا كوچ كنيد.
‎26‎ و خداوند موسي و هارون را خطاب كرده ، گفت:
ايد.
‎27‎ تا به كي اين جماعت شرير را كه بر من همهمه مي كنند متحمل بشوم ؟ همهمة بني اسرائيل را كه بر من همهمه مي كنند ، شنيدم. ‎28‎ به ايشان بگو خداوند مي گويد: به حيات خودم قسم كه چنانكه شما در گوش من گفتيد ، همچنان با شما عمل خواهم نمود.
‎29‎ لاشه هاي شما در اين صحرا خواهد افتاد ، و جميع شمرده شدگان شما بر حسب تمامي عدد شما ، از بيست ساله و بالاتر كه بر من همهمه كرده
‎30‎ شما به زميني كه دربارة آن دست خود را بلند كردم كه شما را در آن ساكن گردانم ، هرگز داخل نخواهيد شد ، مگر كاليب بن ي� ُف َّنه و يوشع بن نون.
‎31‎ اما اطفال شما كه دربارة آنها گفتيد كه به يغما برده خواهند شد ، ايشان را داخل خواهم كرد و ايشان زميني را كه شما رد كرديد ، خواهند دانست.
‎32‎ ليكن لاشه هاي شما در اين صحرا خواهد افتاد.
‎33‎ و پسران شما در اين صحرا چهل سال آواره بوده ، بار زناكاري شما را متحمل خواهند شد ، تا لاشه هاي شما در صحرا تلف شود. ‎34‎ برحسب شمارة روزهايي كه زمين را جاسوسي مي كرديد ، يعني چهل روز. يك سال به عوض هر روز ، بار گناهان خود را چهل سال متحمل خواهيد شد ، و مخالفت مرا خواهيد دانست.
‎35‎ من كه يهوه هستم ، گفتم كه البته اين را به تمامي اين جماعت شرير كه به ضد من جمع شده اند خواهم كرد ، و در اين صحرا تلف شده ، در اينجا خواهند مرد.
‎36‎ و اما آن كساني كه موسي براي جاسوسي زمين فرستاده بود ، و ايشان چون برگشتند خبر بد دربارة زمين آورده ، تمام جماعت را از او گله مند ساختند ،
‎115‎