جزو «بیست و دو» درس آموزشی از کتاب مقدّس کتاب مقدّس؛ عهد عتیق؛ کامل | Page 317

‎32‎ و او آنچه را كه در نظر خداوند ناپسند بود ، موافق هرآنچه پدرانش كرده بودند ، به عمل آورد.
‎33‎ و فرعون� نكوه ، او را در رب� َله ، در زمين حمات ، در بند نهاد تا در اورشليم سلطنت ننمايد و صد وزنة نقره و يك وزنه طلا بر زمين گذارد. ‎34‎ و فرعون� نكوه ، الياقيم بن ي�وشي�ا را به جاي پدرش ، ي�وشي�ا ، به پادشاهي نصب كرد و اسمش را به ي�ه�وياقيم ، آن نقره و طلا را به فرعون داد اما زمين را تقويم كرد تا آن مبلغ را موافق فرمان فرعون بدهند و آن نقره و طلا را از اهل زمين ، از هر كس موافق تقويم او به زور گرفت تا آن را به فرعو ن� نكوه بدهد.
‎36‎ ي�ه�وي اقيم بيست و پنج ساله بود كه پادشاه شد و يازده سال در اورشليم سلطنت كرد و اسم مادرش َزبيد�ه ، دختر فداي�ه ، از ر�وم�ه بود.
‎37‎ و آنچه را كه در نظر خداوند ناپسند بود موافق هر آنچه پدرانش كرده بودند ، به عمل آورد.
‎24‎ 1 و در اي�آم او ، ن َب�وك َد� َن َّصر ، پادشاه بابل آمد ، و ي�ه�وياق يم سه سال بندة او بود. پس برگشته ، از او عاصي شد.
2 و خداوند فوجهاي كلدانيان و فوجهاي ا َراميان و فوجهاي موآبيان و فوجهاي بني ع�م�ون را بر او فرستاد و ايشان را بر يهودا فرستاد تا آن را هلاك سازد ، به موجب كلام خداوند كه به واسطة بندگان خود انبيا گفته بود.
3 به تحقيق ، اين فرمان خداوند بر يهودا واقع شد تا ايشان را به سبب گناهان منسي و هرچه او كرد ، از نظر خود دور اندازد. 4 و نيز به سبب خون بي گناهاني كه او ريخته بود ، زيراكه اورشليم را از خون بي گناهان پر كرده بود و خداوند نخواست كه او را عفو نمايد.
5 و بقية وقايع ي�ه�وياقيم و هر آنچه كرد ، آيا در كتاب تواريخ اي�آم پادشاهان يهودا مكتوب نيست ؟ 6 پس ي�ه�و ياقيم با پدران خود خوابيد و پسرش ي�ه�وياكين به جايش پادشاه شد.
7 و پادشاه مصر ، بار ديگر از ولايت خود بيرون نيامد زيراكه پادشاه بابل هرچه را كه متعلق به پادشاه مصر بود ، از نهر مصر تا نهر فرات ، به تصرف آورده بود.
8 و يهو ياكين هجده ساله بود كه پادشاه شد و سه سال در اورشليم سلطنت نمود و اسم مادرش ي�ح�و ْشطا دختر ا َل ْناتان اورشليمي بود.
9 و آنچه را كه در نظر خداوند ناپسند بود ، موافق هر آنچه پدرش كرده بود ، به عمل آورد.
‎10‎ در آن زمان بندگان ن َب�وك َد� َن َّصر ، پادشاه بابل ، بر اورشليم برآمدند ؛ و شهر محاصره شد.
‎11‎ و َنب�و َكد� َن َّصر ، پادشاه بابل ، در حيني كه بندگانش آن را محاصره نموده بودند ، به شهر برآمد.
‎12‎ و ي�ه�وياكين ، پادشاه يهودا با مادرخود و بندگانش و سردارانش و خواجه سرايانش نزد پادشاه بابل بيرون آمد ؛ و پادشاه بابل در سال هشتم سلطنت خود ، او را گرفت.
‎13‎ و تمامي خزانه هاي خانة خداوند و خزانه هاي خانة پادشاه را از آنجا بيرون آورد و تمام ظروف طلايي را كه سليمان ، پادشاه اسرائيل براي خانة خداوند ساخته بود ، به موجب كلام خداوند ، شكست.
‎14‎ و جميع ساكنان اورشليم و جميع سرداران و جميع مردان جنگي را كه ده هزار نفر بودند ، اسير ساخته ، برد و جميع صنعت گران و آهنگران را نيز ، چنانكه سواي مسكينان ، اهل زمين كسي باقي نماند.
‎15‎ و ي�ه�وياكين را به بابل برد و مادر پادشاه و زنان پادشاه و خواجه سرايانش و بزرگان زمين را اسير ساخت و ايشان را از اورشليم به بابل برد. ‎16‎ و تمامي مردان جنگي ، يعني هفت هزار نفر و يك هزار نفر از صنعت گران را كه جميع ايشان ، قوي و جنگ آزموده بودند ، پادشاه بابل ، ايشان را به بابل به اسيري برد.
‎17‎ و پادشاه بابل ، ع�موي وي ، م� َّت َّنيا را در جاي او به پادشاهي نصب كرد و اسمش را به صد�قي�ا مبدل ساخت.
‎18‎ صد�قي�ا بيست و يك ساله بود كه آغاز سلطنت نمود و يازده سال در اورشليم پادشاهي كرد ؛ و اسم مادرش ح�م ِي َطل ، دختر ارميا از لب� َنة بود. ‎19‎ وآنچه را كه درنظر خداوند ناپسند بود ، موافق هرآنچه ي�ه�وياقيم كرده بود ، به عمل آورد. ‎20‎ زيرا به سبب غضبي كه خداوند بر اورشليم و يهودا داشت ، به حدي آنها را از نظر خود انداخت ، واقع شد كه صد�قي�ا بر پادشاه بابل عاصي شد.
‎25‎ و واقع شد كه َنب�و كد� َن َّصر ، پادشاه بابل ، با تمامي لشكر خود در روز دهم ماه دهم از سال نهم سلطنت خويش بر اورشليم برآمد ، و در مقابل آن اردو زده ، سنگري گرداگردش بنا نمود.
2 و شهر تا سال يازدهم صد�قي�اي پادشاه ، محاصره شد.
3 و در روز نهم آن ماه قحطي در شهر چنان سخت شد كه براي اهل زمين نان نبود.
‎317‎