22 و خداوند خدا گفت : همانا انسان مثل يكي از ما شده است ، كه عارف نيك و بد گرديده . اينك مبادا دست خود را دراز كند و از درخت حيات نيز گرفته بخور�د ، و تا به ابد زنده ماند .
23 پس خداوند خدا ، او را از باغ عدن بيرون كرد تا كار زميني را كه از آن گرفته شده بود ، بكند . 24 پس آدم را بيرون كرد و به طرف شرقي باغ عدن ، كروبيان را مسكن داد و شمشير آتشباري را كه به هر سو گردش مي كرد تا طريق درخت حيات را محافظت كند .
4 1 و آدم ، زن خود حوا را بشناخت و او حامله شده ، قائن را زاييد و گفت : مردي از يهوه حاصل نمودم .
2 و بار ديگر برادر او هابيل را زاييد . و هابيل گله بان بود ، و قائن كار ُكن زمين بود .
3 و بعد از مرور ايام ، واقع شد كه قائن هديه اي از محصول زمين براي خدواند آورد . 4 و هابيل نيز از نخست زادگان گلة خويش و پيه آنها هديه اي آورد . و خداوند هابيل و هدية او را منظور داشت ،
5 اما قائن و هديةاو را منظور نداشت . پس خشم قائن به شدت افروخته شده ، سر خود را بزير افكند . 6 آنگاه خداوند به قائن گفت : چرا خشمناك شدي ؟ و چرا سر خود را بزير افكندي ؟
7 اگر نيكويي مي كردي ، آيا مقبول نمي شدي ؟ و اگر نيكويي نكردي ، گناه بر در ، در كمين است و اشتياق تو دارد ، اما تو بر وي مسلط شوي . 8 و قائن با برادر خود هابيل سخن گفت . و واقع شد چون در صحرا بودند ، قائن بر برادر خود هابيل برخاسته ، او را كشت .
9 پس خداوند به قائن گفت : برادرت هابيل كجاست ؟ گفت : نمي دانم ، مگر پاسبان برادرم هستم ؟
10 گفت : چه كرده اي ؟ خون برادرت از زمين نزد من فرياد بر مي آورد !
11 و اكنون تو ملعون هستي از زميني كه دهان خود را باز كرد تا خون برادرت را از دستت فرو برد .
12 هر گاه كار زمين كني ، همانا قوت خود را ديگر به توندهد . و پريشان و آواره در جهان خواهي بود .
13 قائن به خداوند گفت : عقوبتم از تحملم زياده است . 14 اينك مرا امروز بر روي زمين مطرود ساختي ، و از روي تو پنهان خواهم بود . و پريشان و آواره در جهان خواهم بود و واقع مي شود هر كه مرا يابد ، مرا خواهد كشت .
15 خداوند به وي گفت : پس هر كه قائن را بكشد ، هفت چندان انتقام گرفته شود . و خداوند به قائن نشاني اي داد كه هر كه او را يابد ، وي را نكشد . 16 پس قائن از حضور خداوند بيرون رفت در زمين نود ، بطرف شرقي عدن ،
ساكن شد .
17 و قائن زوجة خود را شناخت . پس حامله شده ، خنوخ را زاييد . و شهري بنا مي كرد ، و آن شهر را به اسم پسر خود ، خنوخ نام نهاد .
18 و براي خنوخ عيراد متولد شد ، و عيراد ، م�ح�ويائيل را آورد ، و م�ح�ويائيل ، م� ُتوشائيل را آورد ، و م�توشائيل ، َلم�ك را آورد .
19 و َلم�ك ، دو زن براي خود گرفت ، يكي را عاده نام بود و ديگري را ظ� َّله . 20 و عاده ، يابال را زاييد . وي پدر خيمه نشينان و صاحبان مواشي بود .
21 و نام برادرش يوبال بود . وي پدر همة نوازندگان بربط و ني بود .
22 و ظ� َّله نيز توبل قائن را زاييد ، كه صانع هر آلت مس و آهن بود . و خواهر توبل قائن ، نعمه بود .
23 و َلم�ك به زنان خود گفت : اي عاده و ظله ، قول مرا بشنويد ! اي زنان َلم�ك ، سخن مرا گوش گيريد ! زيرا مردي را كشتم بسبب جراحت خود ، و جواني را بسبب ضرب خويش .
24 اگر براي قائن هفت چندان انتقام گرفته شود ، هر آينه براي َلم�ك ، هفتاد و هفت چندان .
كشت .
25 پس آدم بار ديگر زن خود را شناخت ، و او پسري بزاد و او را شيث نام نهاد ، زيرا گفت : » خدا نسلي ديگر به من قرار داد ، به عوض هابيل كه قائن او را
26 و براي شيث نيز پسري متولد شد و او را َانوش ناميد . در آنوقت به خواندن اسم يهوه شروع كردند .
3
5 1 اين است كتاب پيدايش آدم در روزي كه خدا آدم را آفريد به شبيه خدا او را ساخت ،
2 نر و ماده ايشان را آفريد . و ايشان را بركت داد و ايشان را » آدم « نهاد ، در روز آفرينش ايشان .
3 و آدم صدوسي سال بزيست ، پس پسري به شبيه و بصورت خود آورد ، و او را شيث ناميد . 4 و ايام آدم بعد از آوردن شيث ، هشتصد سال بود ، و پسران و دختران آورد . 5 پس تمام ايام آدم كه زيست ، نهصد و سي سال بود كه مرد .
6 و شيث صد و پنج سال بزيست ، و َانوش را آورد .
7 و شيث بعد از آوردن َانوش ، هشتصد و هفت سال بزيست و پسران و دختران آورد . 8 و جملة ايام شيث ، نهصد و دوازده سال بود كه مرد .
9 و َانوش نود سال بزيست ، و قينان را آورد .
10 و َانوش بعد از آوردن قينان ، هشتصد و پانزده سال زندگاني كرد و پسران و دختران آورد .
11 پس جملة ايام ا َنوش نهصد و پنج سال بود كه مرد . 12و قينان هفتاد سال بزيست ، وم�ه� َل ْلئيل را آورد .