22 زن ديگر گفت: ني ، بلكه پسر زنده از آن من است و پسر مرده از آن توست .» و آن ديگر گفت: ني ، بلكه پسر مرده از آن توست و پسر زنده از آن من است. و به حضور پادشاه مكالمه مي كردند.
23 پس پادشاه گفت: اين مي گويد كه اين پسر زنده از آن من است و پسر مرده از آن توست و آن مي گويد ني ، بلكه پسر مرده از آن توست و پسر زنده از آن من است.
24 و پادشاه گفت: شمشيري نزد من بياوريد .» پس شمشيري به حضور پادشاه آوردند.
25 و پادشاه گفت: پسر زنده را به دو حص ّه تقسيم نماييد و نصفش را به اين و نصفش را به آن بدهيد. 26 و زني كه پسر زنده ازآن او بود ، چونكه دلش بر پسرش مي سوخت به پادشاه عرض كرده ، گفت: اي آقايم! پسر زنده را به او دهيد و او را هرگز مكشيد. اما آن ديگري گفت: نه ازآن من و نه از آن تو با باشد ؛ او را تقسيم نماييدم.
27 آنگاه پادشاه امر فرموده ، گفت: پسر زنده را به او بدهيد و او را البته مكشيد زيرا كه مادرش اين است.
28 و چون تمامي اسرائيل ح�كمي را كه پادشاه كرده بود ، شنيدند از پادشاه بترسيدند زيرا ديدند كه حكمت خدايي به جهت داوري كردن در دل اوست.
4 1 و سليمان پادشاه بر تمامي اسرائيل پادشاه بود.
2 و سرداراني كه داشت اينانند: ع� َزر�ياهو ابن صادوق كاهن ،
3 و َال�يح�و�ر�ف و َاخ ِيي�ا پسران ش�ي َشه كاتبان و ي� ه�و� شافاط بن َاخ�ي ُلود وقايع نگار ، 4 و ب�ناياه�و ابن ي�ه�وياداع ، سردار لشكر ، و صادوق و ابياتار كاهنان ،
5 و ع� َزر�ياهو بن ناتان ، سردار وكلاء و زابود بن ناتان كاهن و دوست خالص پادشاه ،
6 و َاخيشار ناظر خانه و َاد�ونيرام بن ع�ب�دا ، رئيس باجگيران.
ديد.
7 و سليمان دوازده وكيل بر تمامي اسرائيل داشت كه به جهت خوراك پادشاه و خاندانش تدارك مي ديدند ، كه هر يك از ايشان يك ماه در سال تدارك مي
8 و نامهاي ايشان اين است: ِب ْنح�ور در كوهستان افرايم ،
9 و ِب ْند� َقر در ماقص و َشع� ْل ِبي�م و بيت شمس و ايلون بيت حانان ،
10 و ب ِن ْح�س�د در َار�ب�وت كه سوكوه و تمامي زمين حا َفر به او تعلق داشت ،
11 و ِب ْن َئ ِبي َنداب در تمامي نا َفت د�ور كه تاف َت دختر سليمان زن او بود ،
12 و ب�ع�نا ابن َاخ ِيي ُلود در ت َع�ن َك و م�ج ِد�و و تمامي بيتشان كه به جانب ُصر�تان زير ي� ْزر�ع�يل است از بيتشان تا آب�ل م�ح�و َله تا آن طرف ي� ْقم�عام ،
13 و ِب ْنجاب�ر در رام�وت ج ِل ْعاد كه ُقراي ياعير بن م� َنسي كه در ِج ْلعاد مي باشد و بلوك� َار�ج�وب كه در باشان است به او تعلق داشت ، يعني شصت شهر بزرگ حصاردار با پشت بندهاي برنجين ، 14 و ا َخيناداب بن ع�د�و در م�ح�نايم ، 15 و َا خ�يم�ع�ص در نفتالي كه او نيز باس�م�ت ، دختر سليمان را به زني گرفته بود ،
16 و ب�ع�نا ابن حوشاي در َاشير وب�ع�ل ُوت ،
17 و ي�ه�و�شافاط بن فاروح در ي�س�اكار ،
18 و ش�م�ع�ي ابن ايلا در بنيامين ،
19 و جاب�ربن ا ُوري در زمين ِج ْلعاد كه ولايت سيحون پادشاه اموريان و عوج پادشاه باشان بود و او به تنهايي در آن زمين وكيل بود. 20 و يهودا و اسرائيل مثل ريگ كنارة دريا بيشماره بودند و اكل و شرب نموده ، شادي مي كردند.
21 و س�ليمان بر تمامي ممالك ، از نهر فرات تا زمين فلسطينيان و تا سرحد� مصر سلطنت مي نمود ، و هدايا آورده ، سليمان را در تمامي اي�ام عمرش خدمت مي كردند.
22 و آذوقة سليمان براي هر روز سي ُّكر آرد نرم و شصت ُّكرب�ل ُغور بود.
23 و ده گاو پرواري و بيست گاو از چراگاه و صد گوسفند سواي غزالها و آهوها و گوزنها و مرغهاي فربه. 24 زيرا كه بر تمامي ماوراي نهر از ت� ْفس�ح تا غ َز َّه بر جميع ملوك ماوراي نهر از ت� ْفس�ح تا َغ َّزه برجميع ملوك ماوراي نهر حكمراني مي نمود و او را از هر جانب به همة اطرافش صلح بود.
25 و يهودا و اسرائيل ، هركس زير مو و انجير خود از دان تا بئر َشب�ع در تمامي اي�ام سليمان ايمن مي نشيند. 26 و سليمان را چهل هزار آخور اسب به جهت ارابه هايش و دوازده هزار سوار بود.
270