6 هفت نفر از پسران او به ما تسليم شوند تا ايشان را در حضور خداوند در ِجب�ع�ه شاؤل كه برگزيدة خداوند بود به داركشيم. شما تسليم خواهم كرد.
پادشاه گفت: ايشان را به
7 اما پادشاه ، مفيبوشت بن يوناتان بن شاؤل را دريغ داشت ، به سبب َقس�م خداوند كه درميان ايشان ، يعني درميان داود و يوناتان بن شاؤل بود. 8 و پادشاه َار�م�وني و مفيبوشت ، دو پسر ِر ْص َف ه ، دختر ا َي�ه كه ايشان را براي شاؤل زاييده بود ، و پنج پسر ميكال ، دختر شاؤل را كه براي ع�د� ِرئيل بن ب�ر� ِز ّلاي م� ح�ولاتي زاييده بود ، گرفت ،
9 و ايشان را به دست ِجب�ع�ونيان تسليم نموده ، آنها را در آن كوه به حضور خداوند به داركشيدند و اين هفت نفر با هم افتادند. و ايشان در ابتداي اي�ام حصاد در اول درويدن جو كشته شدند.
10 و ِر ْص َفه ، دختر َاي�ه ، پلاسي گرفته ، آن را براي خود از ابتداي درو تا باران از آسمان بر ايشان بارانيده شد ، بر صخره اي گسترانيد ، و نگذاشت كه پرندگان هوا در روز ، يا بهايم صحرا در شب بر ايشان بيايند.
11 و داود را از آنچه ر ِص ْفه ، دختر َاي�ه ، متعة شاؤل كرده بود ، خبر دادند.
12 پس داود رفته ، استخوانهاي شاؤل و استخوانهاي پسرش ، يوناتان را از اهل يابيش ِج ْلعاد گرفت كه ايشان آنها را از شارع عام ب�ي ْت شان دزديده بودند ، جايي كه فلسطينيان آنها را آويخته بودند در روزي كه فلسطينيان شاؤل را در ِج ْلب�وع كشته بودند.
13 و استخوانهاي شاؤل و استخوانهاي پسرش ، يوناتان را از آنجا آورد و استخوانهاي آناني را كه بردار بودند نيز ، جمع كردند. 14 و استخوانهاي شاؤل و پسرش يوناتان را در صي َلع ، در زمين بنيامين ، در قبر پدرش قيس ، دفن كردند و هرچه پادشاه امر فرموده بود ، بجا آوردند. و بعد از آن ، خدا به جهت زمين اجابت فرمود.
15 و باز فلسطينيان با اسرائيل جنگ كردند و داود با بندگانش فرود آمده ، با فلسطينيان مقابله نمودند و داود وامانده شد. 16 و ِي ْشب ي ب� ُنوب كه از اولاد رافا بود و وزن نيزة او سيصد مثقال برنج بود و شمشيري نو بر كمر داشت ، قصد كشتن داود نمود.
17 اما ابيشاي ابن َصر�وي�ه او را مدد كرده ، آن فلسطيني را زد و ُكشت. آنگاه كسان داود قسم خورده ، به وي گفتند: » بار ديگر همراه ما به جنگ نخواهي آمد مبادا چراغ اسرائيل را خاموش گرداني.
18 و بعد از آن نيز ، جنگي با فلسطينيان در ج�وب واقع شد كه در آن س�ب�كاي حوشاتي ، صاف را كه او نيز از اولاد رافا بود ، كشت. 19 و باز جنگ با فلسطينيان در ج�وب واقع شد و ا َلحانان بن ي�ع�ري ا ُرجي ِم بيت لحمي ، ج�ليات ج�ت ّي را كشت كه چوب نيزه اش مثل نورد جولاهكان بود. 20 و ديگر جنگي در ج� ّت واقع شد كه در آنجا مردي بلند قد بود كه دست و پاي او هر يك شش انگشت داشت كه جملة آنها بيست و چهار باشد و او نيز براي رافا زاييده شده بود.
21 و چون اسرائيل را به ننگ آورد ، يوناتان بن َشم�عي ، برادر داود ، او را كشت.
22 اين چهار نفر براي رافا در ج� ّت زاييده شده بودند و به دست داود و به دست بندگانش افتادند.
22 1 و داود در روزي كه خداوند او را از دست جميع دشمنانش و از دست شاؤل رهايي داد ، كلمات اين سرود را براي خداوند انشا نمود.
2 و گفت: خداوند صخرة من و قلعة من و رهانندة من است.
3 خداي صخرة من كه بر او تو ّكل خواهم نمود ، سپر من و شاخ نجاتم ، برج بلند و ملجاي من ، اي نجات دهندة من ، مرا از ظلم خواهي رهانيد. 4 خداوند را كه سزاوار ك ِلّ حمد است ، خواهم خواند. پس از دشمنان خود خلاصي خواهم يافت. 5 زيرا كه موجهاي موت مرا احاطه نموده ، و سيلهاي عصيان مرا ترسانيده بود.
6 ر�س�نهاي گور مرا احاطه نمودند. دامهاي موت مرا دريافتند.
7 در تنگ ِي خود خداوند را خواندم و نزد خداي خويش دعا نمودم ، و او آواز مرا از هيكل خود شنيد و استغاثة من به گوش وي رسيد. 8 آنگاه زمين متزلزل و مرتعش گرديد و اساسهاي آسمان بلرزيدند و از حد�ت خشم او متحرك گرديدند.
9 از بيني وي دود متصاعد شد و از دهان او آتش سوزان درآمد و اخگرها از آن افروخته گرديد.
10 و او آسمانها را خم كرده ، نزول فرمود و تاريكي غليظ زير پايهايش يود.
11 بر كروبين سوار شده ، پرواز نمود ، و بر بالهاي باد نمايان گرديد.
12 ظلمت را به اطراف خود سايبانها ساخت ، و اجتماع آبها و ابرهاي متراكم افلاك را.
13 از درخشندگي اي كه پيش روي وي بود ، اخگرهاي آتش افروخته گرديد. 14 خداوند از آسمان رعد نمود و حضرت اعلي آواز خويش را مسموع گردانيد.
15 تيرها فرستاده ، ايشان را پراكنده ساخت و برق را جهانيده ايشان را سراسيمه گردانيد.
262