11 پس فرستاده ، جميع سروران فلسطينيان را جمع كرده ، گفتند: تابوت خداي اسرائيل را روانه كنيد تا به جاي خود برگردد و ما را و قوم ما را نكشد ، زيرا كه در تمام شهر هنگامة مهلك بود ، و دست خدا در آنجا بسيار سنگين شده بود.
12 و آناني كه نمردند ، به ُخراجها مبتلا شدند. و فرياد شهر تا به آسمان بالا رفت.
6 1 و تابوت خداوند در ولايت فلسطينيان هفت ماه ماند.
2 و فلسطينيان ، كاهنان و فالگيران خود را خوانده ، گفتند: با تابوت خداوند چه كنيم ؟ ما را اعلام نماييد كه آن را به جايش با چه چيز بفرستيم.
3 گفتند: اگر تابوت خداي اسرائيل را بفرستيد ، آن را خالي مفرستيد ، بلكه قرباني ج�رم البته براي او بفرستيد. آنگاه شفا خواهيد يافت ، و بر شما معلوم خواهد شد كه از چه سبب دست او از شما برداشته نشده است. 4 ايشان گفتند: چه قرباني جرم براي او بفرستيم ؟ گفتند: برحسب شمارة سروران فلسطينيان ، پنج خراج طلا و پنج موش طلا ، زيرا كه بر جميع شما و بر جميع سرداران شما بلا يكي است.
5 پس تماثيل ُخراجهاي خود و تماثيل موشهاي خود را كه زمين را خراب مي كنند بسازيد ، و خداي اسرائيل را جلال دهيد كه شايد دست خود را از شما و از خدايان شما و از زمين شما بردارد.
6 و چرا دل خود را سخت سازيد ، چنانكه مصريان و فرعون دل خود را سخت ساختند ؟ آيا بعد از آنكه در ميان ايشان كارهاي عجيب كرده بود ، ايشان را رها نكردند كه رفتند ؟
7 پس الآن ارابة تازه بسازيد و دو گاو شيرده را كه يوغ بر گردن ايشان نهاده نشده باشد بگيريد ، و دو گاو را به ارابه ببنديد و گوساله هاي آنها را از عقب آنها به خانه برگردانيد.
8 و تابوت خداوند را گرفته ، آن را بر ارابه بنهيد و اسباب طلا را كه به جهت قرباني جرم براي او مي فرستيد ، در صندوقچه اي به پهلوي آن بگذاريد ، وآن را رها كنيد تا برود.
9 و نظر كنيد اگر به راه سرحد خود به سوي بيت َشم�س برود ، بدانيد اوست كه اين بلاي عظيم را بر ما وارد گردانيده است ؛ واگرنه ، پس خواهيد دانست كه دست او ما را لمس نكرده است ، بلكه آنچه بر ما واقع شده است ، اتفاقي است .»
10 پس آن مردمان چنين كردند و دو گاو شيرده را گرفته ، آنها را به ارابه بستند ، و گوساله هاي آن را در خانه نگاه داشتند.
11 و تابوت خداوند و صندوقچه را با موشهاي طلا و تماثيل ُخراجهاي خود بر ارابه گذاشتند.
12 و گاوان راه خود را راست گرفته ، به راه بيت شمس روانه شدند و به شاهراه رفته ، بانگ مي زدند و به سوي چپ يا راست ميل نمي نمودند ؛ و سروران فلسطينيان در عقب آنها تا حد بيت شمس رفتند.
13 و اهل بيت َشم�س در در�ه ، گندم را درو مي كردند ؛ و چشمان خود را بلند كرده ، تابوت را ديدند و از ديدنش خوشحال شدند. 14 و ارابه به مزرعة يضه�و َشع بيت شمسي درآمده ، در آنجا بايستاد و سنگ بزرگي در آنجا بود. پس چوب ارابه را شكسته ، گاوان را براي قرباني سوختني به جهت خداوند گذارانيدند.
15 و لاويان تابوت خداوند و صندوقچه اي را كه با آن بود و اسباب طلا داشت ، پايين آورده ، آنها را بر آن سنگ بزرگ نهادند و مردان بيت شمس در همان روز براي خداوند قرباني هاي سوختني گذرانيدند و ذبايح ذبح نمودند.
16 و چون آن پنج سرور فلسطينيان اين را ديدند ، در همان روز به ع� ْقر�و ن برگشتند.
17 و اين است ُخراجهاي طلايي كه فلسطينيان به جهت قرباني جرم نزد خداوند فرستادند: براي َا ْشد�ود يك ، و براي َغ َّزه يك ، و براي َا ْش َقلون يك ، و براي ج� ّت يك ، و براي ع� ْفر�ون يك.
18 و موشهاي طلا برحسب شمارة جميع شهرهاي فلسطينيان كه از املاك آن پنج سرور بود ، چه از شهرهاي حصار دار و چه از دهات بيرون تا آن سنگ بزرگي كه تابوت خداوند را بر آن گذاشتند كه تا امروز در مزرعة ي�ه�و َشع بيت شمسي باقي است.
19 و مردمان بيت شمس را زد ، زيرا كه به تابوت خداوند نگريستند ؛ پس پنجاه هزار و هفتاد نفر از قوم را زد و قوم ماتم گرفتند ، چونكه خداوند خلق را به بلاي عظيم مبتلا ساخته بود.
20 و مردمان بيت شمس گفتند: » كيست كه به حضور اين خداي قدوس يعني ي�ه�و�ه مي تواند بايستد و از ما نزد ك�ه خواهد رفت ؟
21 پس رسولان نزد ساكنان قريه ي�عاريم فرستاده ، گفتند: فلسطينيان تابوت خداوند را پس فرستاده اند ؛ بياييد و آن را نزد خود ببريد.
7
219