FCHD OPVBIBLE | Page 57
ﭼﻮن روزﻫﺎ ﺳﭙﺮی ﺷﺪ، دﺧﺘﺮ ﺷﻮﻋﻪ زن ﯾﻬﻮدا ﻣﺮد. و ﯾﻬﻮدا ﺑﻌﺪ از ﺗﻌﺰﯾﺖ او ﺑﺎ دوﺳﺖ ﺧﻮد ﺣﯿﺮه
ﻋﺪﻻﻣﯽ، ﻧﺰد ﭘﺸﻢ ﭼﯿﻨﺎن ﮔﻠﻪ ﺧﻮد، ﺑﻪ ﺗﻤﻨﻪ آﻣﺪ.
31و ﺑﻪ ﺗﺎﻣﺎر ﺧﺒﺮ داده، ﮔﻔﺘﻨﺪ: »اﯾﻨﮏ ﭘﺪر ﺷﻮﻫﺮت ﺑﺮای ﭼﯿﺪن ﭘﺸﻢ ﮔﻠﻪ ﺧﻮﯾﺶ، ﺑﻪ ﺗﻤﻨﻪ
ﻣﯽآﯾﺪ.« 41ﭘﺲ رﺧﺖ ﺑﯿﻮﮔﯽ را از ﺧﻮﯾﺸﺘﻦ ﺑﯿﺮون ﮐﺮده، ﺑﺮﻗﻌﯽ ﺑﻪ رو ﮐﺸﯿﺪه، ﺧﻮد را در ﭼﺎدری
ﭘﻮﺷﯿﺪ، و ﺑﻪ دروازه ﻋﯿﻨﺎﯾﻢ ﮐﻪ در راه ﺗﻤﻨﻪ اﺳﺖ، ﺑﻨﺸﺴﺖ. زﯾﺮا ﮐﻪ دﯾﺪ ﺷﯿﻠﻪ ﺑﺰرگ ﺷﺪه اﺳﺖ، و
او را ﺑﻪ وی ﺑﻪ زﻧﯽ ﻧﺪادﻧﺪ. 51ﭼﻮن ﯾﻬﻮدا او را ﺑﺪﯾﺪ، وی را ﻓﺎﺣﺸﻪ ﭘﻨﺪاﺷﺖ، زﯾﺮا ﮐﻪ روی ﺧﻮد را
ﭘﻮﺷﯿﺪه ﺑﻮد.
61ﭘﺲ از راه ﺑﻪ ﺳﻮی او ﻣﯿﻞ ﮐﺮده، ﮔﻔﺖ: »ﺑﯿﺎ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺗﻮ درآﯾﻢ.« زﯾﺮا ﻧﺪاﻧﺴﺖ ﮐﻪ ﻋﺮوس
اوﺳﺖ. ﮔﻔﺖ: »ﻣﺮا ﭼﻪ ﻣﯽدﻫﯽ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻣﻦ درآﯾﯽ.« 71ﮔﻔﺖ: »ﺑﺰﻏﺎﻟﻪای از ﮔﻠﻪ ﻣﯽﻓﺮﺳﺘﻢ.« ﮔﻔﺖ: »آﯾﺎ
ﮔﺮو ﻣﯽدﻫﯽ ﺗﺎ ﺑﻔﺮﺳﺘﯽ؟« 81ﮔﻔﺖ: »ﺗﻮ را ﭼﻪ ﮔﺮو دﻫﻢ؟« ﮔﻔﺖ: »ﻣﻬﺮ و زﻧﺎر ﺧﻮد را و ﻋﺼﺎﯾﯽ ﮐﻪ
در دﺳﺖ داری.« ﭘﺲ ﺑﻪ وی داد، و ﺑﺪو درآﻣﺪ، و او از وی آﺑﺴﺘﻦ ﺷﺪ. 91و ﺑﺮﺧﺎﺳﺘﻪ، ﺑﺮﻓﺖ. و
ﺑﺮﻗﻊ را از ﺧﻮد ﺑﺮداﺷﺘﻪ، رﺧﺖ ﺑﯿﻮﮔﯽ ﭘﻮﺷﯿﺪ.
02و ﯾﻬﻮدا ﺑﺰﻏﺎﻟﻪ را ﺑﻪ دﺳﺖ دوﺳﺖ ﻋﺪﻻﻣﯽ ﺧﻮد ﻓﺮﺳﺘﺎد، ﺗﺎ ﮔﺮو را از دﺳﺖ آن زن
ﺑﮕﯿﺮد، اﻣﺎ او را ﻧﯿﺎﻓﺖ. 12و از ﻣﺮدﻣﺎن آن ﻣﮑﺎن ﭘﺮﺳﯿﺪه، ﮔﻔﺖ: »آن ﻓﺎﺣﺸﻪای ﮐﻪ ﺳﺮ راه ﻋﯿﻨﺎﯾﻢ
ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮد، ﮐﺠﺎﺳﺖ؟« ﮔﻔﺘﻨﺪ: »ﻓﺎﺣﺸﻪای در اﯾﻨﺠﺎ ﻧﺒﻮد.« 22ﭘﺲ ﻧﺰد ﯾﻬﻮدا ﺑﺮﮔﺸﺘﻪ، ﮔﻔﺖ: »او را
ﻧﯿﺎﻓﺘﻢ، و ﻣﺮدﻣﺎن آن ﻣﮑﺎن ﻧﯿﺰ ﻣﯽﮔﻮﯾﻨﺪ ﮐﻪ ﻓﺎﺣﺸﻪای در اﯾﻨﺠﺎ ﻧﺒﻮد.« 32ﯾﻬﻮدا ﮔﻔﺖ: »ﺑﮕﺬار ﺑﺮای
ﺧﻮد ﻧﮕﺎه دارد، ﻣﺒﺎدا رﺳﻮا ﺷﻮﯾﻢ. اﯾﻨﮏ ﺑﺰﻏﺎﻟﻪ را ﻓﺮﺳﺘﺎدم و ﺗﻮ او را ﻧﯿﺎﻓﺘﯽ.« 42و ﺑﻌﺪ از ﺳﻪ ﻣﺎه
ﯾﻬﻮدا را ﺧﺒﺮ داده، ﮔﻔﺘﻨﺪ: »ﻋﺮوس ﺗﻮ ﺗﺎﻣﺎر، زﻧﺎ ﮐﺮده اﺳﺖ و اﯾﻨﮏ از زﻧﺎ ﻧﯿﺰ آﺑﺴﺘﻦ ﺷﺪه.« ﭘﺲ
ﯾﻬﻮدا ﮔﻔﺖ: »وی را ﺑﯿﺮون آرﯾﺪ ﺗﺎ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﺷﻮد!« 52ﭼﻮن او را ﺑﯿﺮون ﻣﯽآوردﻧﺪ ﻧﺰد ﭘﺪر ﺷﻮﻫﺮ
ﺧﻮد ﻓﺮﺳﺘﺎده، ﮔﻔﺖ: »از ﻣﺎﻟﮏ اﯾﻦ ﭼﯿﺰﻫﺎ آﺑﺴﺘﻦ ﺷﺪهام«، و ﮔﻔﺖ: »ﺗﺸﺨﯿﺺ ﮐﻦ ﮐﻪ اﯾﻦ ﻣﻬﺮ و
زﻧﺎر و ﻋﺼﺎ از آن ﮐﯿﺴﺖ.« 62و ﯾﻬﻮدا آﻧﻬﺎ را ﺷﻨﺎﺧﺖ، و ﮔﻔﺖ: »او از ﻣﻦ ﺑﯽﮔﻨﺎهﺗﺮ اﺳﺖ، زﯾﺮا ﮐﻪ او
را ﺑﻪ ﭘﺴﺮ ﺧﻮد ﺷﯿﻠﻪ ﻧﺪادم.« و ﺑﻌﺪ او را دﯾﮕﺮ ﻧﺸﻨﺎﺧﺖ.
72و ﭼﻮن وﻗﺖ وﺿﻊ ﺣﻤﻠﺶ رﺳﯿﺪ، اﯾﻨﮏ ﺗﻮأﻣﺎن در رﺣﻤﺶ ﺑﻮدﻧﺪ. 82و ﭼﻮن ﻣﯽزاﯾﯿﺪ، ﯾﮑﯽ
دﺳﺖ ﺧﻮد را ﺑﯿﺮون آورد ﮐﻪ در ﺣﺎل ﻗﺎﺑﻠﻪ رﯾﺴﻤﺎﻧﯽ ﻗﺮﻣﺰ ﮔﺮﻓﺘﻪ، ﺑﺮ دﺳﺘﺶ ﺑﺴﺖ و ﮔﻔﺖ: »اﯾﻦ
اول ﺑﯿﺮون آﻣﺪ.« 92و دﺳﺖ ﺧﻮد را ﺑﺎزﮐﺸﯿﺪ. و اﯾﻨﮏ ﺑﺮادرش ﺑﯿﺮون آﻣﺪ و ﻗﺎﺑﻠﻪ ﮔﻔﺖ: »ﭼﮕﻮﻧﻪ
ﮐﺘﺎب ﭘﯿﺪاﯾﺶ / ﻓﺼﻞ ﺳﯽ و ﻫﺸﺘﻢ
75