FCHD OPVBIBLE | Page 33
را ﺑﺮﮐﺖ داده، ﺑﻪ وی ﮔﻔﺘﻨﺪ: »ﺗﻮ ﺧﻮاﻫﺮ ﻣﺎ ﻫﺴﺘﯽ، ﻣﺎدر ﻫﺰار ﮐﺮورﻫﺎ ﺑﺎش، و ذرﯾﺖ ﺗﻮ، دروازه
دﺷﻤﻨﺎن ﺧﻮد را ﻣﺘﺼﺮف ﺷﻮﻧﺪ.«
16ﭘﺲ رﻓﻘﻪ ﺑﺎ ﮐﻨﯿﺰاﻧﺶ ﺑﺮﺧﺎﺳﺘﻪ، ﺑﺮ ﺷﺘﺮان ﺳﻮار ﺷﺪﻧﺪ، و از ﻋﻘﺐ آن ﻣﺮد رواﻧﻪ ﮔﺮدﯾﺪﻧﺪ.
و ﺧﺎدم، رﻓﻘﻪ را ﺑﺮداﺷﺘﻪ، ﺑﺮﻓﺖ. 26و اﺳﺤﺎق از راه ﺑﺌﺮﻟﺤﯽرﺋﯽ ﻣﯽآﻣﺪ، زﯾﺮا ﮐﻪ او در ارض ﺟﻨﻮب
ﺳﺎﮐﻦ ﺑﻮد. 36و ﻫﻨﮕﺎم ﺷﺎم، اﺳﺤﺎق ﺑﺮای ﺗﻔﮑﺮ ﺑﻪ ﺻﺤﺮا ﺑﯿﺮون رﻓﺖ، و ﭼﻮن ﻧﻈﺮ ﺑﺎﻻ ﮐﺮد، دﯾﺪ ﮐﻪ
ﺷﺘﺮان ﻣﯽآﯾﻨﺪ. 46و رﻓﻘﻪ ﭼﺸﻤﺎن ﺧﻮد را ﺑﻠﻨﺪ ﮐﺮده، اﺳﺤﺎق را دﯾﺪ، و از ﺷﺘﺮ ﺧﻮد ﻓﺮود آﻣﺪ،
56زﯾﺮا ﮐﻪ از ﺧﺎدم ﭘﺮﺳﯿﺪ: »اﯾﻦ ﻣﺮد ﮐﯿﺴﺖ ﮐﻪ در ﺻﺤﺮا ﺑﻪ اﺳﺘﻘﺒﺎل ﻣﺎ ﻣﯽآﯾﺪ؟« و ﺧﺎدم ﮔﻔﺖ:
»آﻗﺎی ﻣﻦ اﺳﺖ.« ﭘﺲ ﺑﺮﻗﻊ ﺧﻮد را ﮔﺮﻓﺘﻪ، ﺧﻮد را ﭘﻮﺷﺎﻧﯿﺪ. 66و ﺧﺎدم، ﻫﻤﻪ ﮐﺎرﻫﺎﯾﯽ را ﮐﻪ ﮐﺮده
ﺑﻮد، ﺑﻪ اﺳﺤﺎق ﺑﺎز ﮔﻔﺖ. 76و اﺳﺤﺎق، رﻓﻘﻪ را ﺑﻪ ﺧﯿﻤﻪ ﻣﺎدر ﺧﻮد، ﺳﺎره آورد، و او را ﺑﻪ زﻧﯽ ﺧﻮد
ﮔﺮﻓﺘﻪ، دل در او ﺑﺴﺖ. و اﺳﺤﺎق ﺑﻌﺪ از وﻓﺎت ﻣﺎدر ﺧﻮد، ﺗﺴﻠﯽ ﭘﺬﯾﺮﻓﺖ.
52
و اﺑﺮاﻫﯿﻢ، دﯾﮕﺮ ﺑﺎر، زﻧﯽ ﮔﺮﻓﺖ ﮐﻪ ﻗﻄﻮره ﻧﺎم داﺷﺖ. 2و او زﻣﺮان و ﯾﻘﺸﺎن و
ﻣﺪان و ﻣﺪﯾﺎن و ﯾﺸﺒﺎق و ﺷﻮﺣﺎ را ﺑﺮای او زاﯾﯿﺪ. 3و ﯾﻘﺸﺎن، ﺷﺒﺎ و ددان را آورد. و ﺑﻨﯽددان،
اﺷﻮرﯾﻢ و ﻟﻄﻮﺷﯿﻢ و ﻻﻣﯿﻢ ﺑﻮدﻧﺪ. 4و ﭘﺴﺮان ﻣﺪﯾﺎن، ﻋﯿﻔﺎ و ﻋﯿﻔﺮ و ﺣﻨﻮک و اﺑﯿﺪاع و اﻟﺪاﻋﻪ ﺑﻮدﻧﺪ.
ﺟﻤﻠﻪ اﯾﻨﻬﺎ، اوﻻد ﻗﻄﻮره ﺑﻮدﻧﺪ. 5و اﺑﺮاﻫﯿﻢ ﺗﻤﺎم ﻣﺎﯾﻤﻠﮏ ﺧﻮد را ﺑﻪ اﺳﺤﺎق ﺑﺨﺸﯿﺪ. 6اﻣﺎ ﺑﻪ ﭘﺴﺮان
ﮐﻨﯿﺰاﻧﯽ ﮐﻪ اﺑﺮاﻫﯿﻢ داﺷﺖ، اﺑﺮاﻫﯿﻢ ﻋﻄﺎﯾﺎ داد، و اﯾﺸﺎن را در ﺣﯿﻦ ﺣﯿﺎت ﺧﻮد، از ﻧﺰد ﭘﺴﺮ ﺧﻮﯾﺶ
اﺳﺤﺎق، ﺑﻪ ﺟﺎﻧﺐ ﻣﺸﺮق، ﺑﻪ زﻣﯿﻦ ﺷﺮﻗﯽ ﻓﺮﺳﺘﺎد. 7اﯾﻦ اﺳﺖ اﯾﺎم ﺳﺎﻟﻬﺎی ﻋﻤﺮ