FCHD OPVBIBLE | Page 19
61
و ﺳﺎرای، زوﺟﻪ اﺑﺮام، ﺑﺮای وی ﻓﺮزﻧﺪی ﻧﯿﺎورد. و او را ﮐﻨﯿﺰی ﻣﺼﺮی، ﻫﺎﺟﺮ
ﻧﺎم ﺑﻮد. 2ﭘﺲ ﺳﺎرای ﺑﻪ اﺑﺮام ﮔﻔﺖ: »اﯾﻨﮏ ﺧﺪاوﻧﺪ ﻣﺮا از زاﯾﯿﺪن ﺑﺎز داﺷﺖ. ﭘﺲ ﺑﻪ ﮐﻨﯿﺰ ﻣﻦ
درآی، ﺷﺎﯾﺪ از او ﺑﻨﺎ ﺷﻮم.« و اﺑﺮام ﺳﺨﻦ ﺳﺎرای را ﻗﺒﻮل ﻧﻤﻮد. 3و ﭼﻮن ده ﺳﺎل از اﻗﺎﻣﺖ اﺑﺮام در
زﻣﯿﻦ ﮐﻨﻌﺎن ﺳﭙﺮی ﺷﺪ، ﺳﺎرای زوﺟﻪ اﺑﺮام، ﮐﻨﯿﺰ ﺧﻮد ﻫﺎﺟﺮ ﻣﺼﺮی را ﺑﺮداﺷﺘﻪ، او را ﺑﻪ ﺷﻮﻫﺮ
ﺧﻮد، اﺑﺮام، ﺑﻪ زﻧﯽ داد. 4ﭘﺲ ﺑﻪ ﻫﺎﺟﺮ درآﻣﺪ و او ﺣﺎﻣﻠﻪ ﺷﺪ. و ﭼﻮن دﯾﺪ ﮐﻪ ﺣﺎﻣﻠﻪ اﺳﺖ، ﺧﺎﺗﻮﻧﺶ
ﺑﻨﻈﺮ وی ﺣﻘﯿﺮ ﺷﺪ. 5و ﺳﺎرای ﺑﻪ اﺑﺮام ﮔﻔﺖ: »ﻇﻠﻢ ﻣﻦ ﺑﺮ ﺗﻮ ﺑﺎد! ﻣﻦ ﮐﻨﯿﺰ ﺧﻮد را ﺑﻪ آﻏﻮش ﺗﻮ
دادم و ﭼﻮن آﺛﺎر ﺣﻤﻞ در ﺧﻮد دﯾﺪ، در ﻧﻈﺮ او ﺣﻘﯿﺮ ﺷﺪم. ﺧﺪاوﻧﺪ در ﻣﯿﺎن ﻣﻦ و ﺗﻮ داوری ﮐﻨﺪ.«
6اﺑﺮام ﺑﻪ ﺳﺎرای ﮔﻔﺖ: »اﯾﻨﮏ ﮐﻨﯿﺰ ﺗﻮ ﺑﻪ دﺳﺖ ﺗﻮﺳﺖ، آﻧﭽﻪ ﭘﺴﻨﺪ ﻧﻈﺮ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ، ﺑﺎ وی ﺑﮑﻦ.« ﭘﺲ
ﭼﻮن ﺳﺎرای ﺑﺎ وی ﺑﻨﺎی ﺳﺨﺘﯽ ﻧﻬﺎد، او از ﻧﺰد وی ﺑﮕﺮﯾﺨﺖ.
7و ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺧﺪاوﻧﺪ او را ﻧﺰد ﭼﺸﻤﻪ آب در ﺑﯿﺎﺑﺎن، ﯾﻌﻨﯽ ﭼﺸﻤﻪای ﮐﻪ ﺑﻪ راه ﺷﻮر اﺳﺖ،
ﯾﺎﻓﺖ. 8و ﮔﻔﺖ: »ای ﻫﺎﺟﺮ، ﮐﻨﯿﺰ ﺳﺎرای، از ﮐﺠﺎ آﻣﺪی و ﮐﺠﺎ ﻣﯽروی؟« ﮔﻔﺖ: »ﻣﻦ از ﺣﻀﻮر
ﺧﺎﺗﻮن ﺧﻮد ﺳﺎرای ﮔﺮﯾﺨﺘﻪام.« 9ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺧﺪاوﻧﺪ ﺑﻪ وی ﮔﻔﺖ: »ﻧﺰد ﺧﺎﺗﻮن ﺧﻮد ﺑﺮﮔﺮد و زﯾﺮ دﺳﺖ
او ﻣﻄﯿﻊ ﺷﻮ.« 01و ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺧﺪاوﻧﺪ ﺑﻪ وی ﮔﻔﺖ: »ذرﯾﺖ ﺗﻮ را ﺑﺴﯿﺎر اﻓﺰون ﮔﺮداﻧﻢ، ﺑﻪ ﺣﺪی ﮐﻪ از
ﮐﺜﺮت ﺑﻪ ﺷﻤﺎره ﻧﯿﺎﯾﻨﺪ.« 11و ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺧﺪاوﻧﺪ وی را ﮔﻔﺖ: »اﯾﻨﮏ ﺣﺎﻣﻠﻪ ﻫﺴﺘﯽ و ﭘﺴﺮی ﺧﻮاﻫﯽ
زاﯾﯿﺪ، و او را اﺳﻤﺎﻋﯿﻞ ﻧﺎم ﺧﻮاﻫﯽ ﻧﻬﺎد، زﯾﺮا ﺧﺪاوﻧﺪ ﺗﻈﻠﻢ ﺗﻮ را ﺷﻨﯿﺪه اﺳﺖ. 21و او ﻣﺮدی وﺣﺸﯽ
ﺧﻮاﻫﺪ ﺑﻮد، دﺳﺖ وی ﺑﻪ ﺿﺪ ﻫﺮ ﮐﺲ و دﺳﺖ ﻫﺮ ﮐﺲ ﺑﻪ ﺿﺪ او، و ﭘﯿﺶ روی ﻫﻤﻪ ﺑﺮادران ﺧﻮد
ﺳﺎﮐﻦ ﺧﻮاﻫﺪ ﺑﻮد.« 31و او، ﻧﺎم ﺧﺪاوﻧﺪ را ﮐﻪ ﺑﺎ وی ﺗﮑﻠﻢ ﮐﺮد، »اﻧﺘﺎﯾﻞرﺋﯽ« ﺧﻮاﻧﺪ، زﯾﺮا ﮔﻔﺖ: »آﯾﺎ
اﯾﻨﺠﺎ ﻧﯿﺰ ﺑﻪ ﻋﻘﺐ او ﮐﻪ ﻣﺮا ﻣﯽﺑﯿﻨﺪ، ﻧﮕﺮﯾﺴﺘﻢ.« 41از اﯾﻦ ﺳﺒﺐ آن ﭼﺎه را »ﺑﺌﺮﻟﺤﯽرﺋﯽ« ﻧﺎﻣﯿﺪﻧﺪ،
اﯾﻨﮏ در ﻣﯿﺎن ﻗﺎدش و ﺑﺎرد اﺳﺖ. 51و ﻫﺎﺟﺮ از اﺑﺮام ﭘﺴﺮی زاﯾﯿﺪ، و اﺑﺮام ﭘﺴﺮ ﺧﻮد را ﮐﻪ ﻫﺎﺟﺮ
زاﯾﯿﺪ، اﺳﻤﺎﻋﯿﻞ ﻧﺎم ﻧﻬﺎد. 61و اﺑﺮام ﻫﺸﺘﺎد و ﺷﺶ ﺳﺎﻟﻪ ﺑﻮد