دارابزاده22
نازنین: سخننگارنده غذایی مواد تکنولوژی دکتری
دانشجوی ...
چشمهایش ... مینویسد آنچه و قلم به قسم
... ... است شده قلمم آبروی که نگاهت صابت به قسم
و خماری که بودی نوشیده عشق باده کدام از مگر!
جانا ؟! لرزاند را دلهامان اینگونه
چشمانت و عشق قصه ، قصه! نمیزنم شجاعت لاف!
قرارا ... دلدادگیست مردانگی
دیرینهداستان ؛ نیست ای تازه حرف ، حرف ...
است عزت و سربلندی کهنهروایت ، سرزمینم
بزرگیان ، باران قبیله از ، ام تو تبار از من!
نگارا ... آسمانی کیان خا دیار
از مینویسد
آنچه و قلم به قسم ...
میشود بسته تو با که عهدی به قسم
و خبری
فصلنامه حرکت
تحلیلی 1 شماره /
تابستان96
22
دردیکش
، تو که هستیم بادهای همان جرعهنوشان ما ... بودی
آن
و خردههوش و نگذارم زمین بر قلم کردهام عهد را تو که مقصودی و مقصد با کنم عجین را ام
اندکقریحه !!! شد
دلآرام
و نامهربانیها ، را راه خستگیهای: کردهام عهد
رید ، را هجمهها ، را بیحاصل دویدنهای ، را بیانصافیها مؤمنانه ، مؤمنانه و برتابم صبورانه را همه و همه ، را
رسیدنها
، میدهد فرمان عشق که آنجا « دارم کهیقین بردارم قدم ...« میآورد فرود تسلیم سر
محال !!
عشق حضرت دار
مستدام را عهدمان دار
ارزانیمان ، ویقین گاهی آ ، خویشتن آن
از شرمندگیمان کهیارای مگیر ما از را » حرکت « قوت و ...
نیست بریده حنجر و رعنا قامت و نافذ نگاه