20
17 و موسي قوم را براي ملاقات خدا از لشكرگاه بيرون آورد ، و در پايان كوه ايستادند.
18 و تمامي كوه سينا را دود فرو گرفت ، زيرا خداوند در آتش بر آن نزول كرد. و دودش مثل دود كوره اي بالا مي شد ، و تماي كوه سخت متزلزل گرديد.
19 و چون آواز َك ِر ّنا زياده و زياده سخت نواخته مي شد ، موسي سخن گفت ، و خدا او را به زبان جواب داد. 20 و خداوند بر كوه سينا بر قله كوه نازل شد ، و خداوند موسي را به قلة كوه خواند ، و موسي بالا رفت.
21 و خداوند به موسي گفت: پايين برو و قوم را قدغن نما ، مبادا نزد خداوند براي نظر كردن ، از حد تجاوز نمايند ، كه بسياري از ايشان هلاك خواهند شد.
22 و كهنه نيز كه نزد خداوند مي آيند ، خويشتن را تقديس نمايند ، مبادا خداوند بر ايشان هجوم آورد.
23 موسي به خداوند گفت: قوم نمي توانند به فراز كوه سينا آيند ، زيراكه تو ما را قدغن كرده ، گفته اي كوه را حدود قرار ده و آن را تقديس نما. 24 خداوند وي را گفت: پايين برو و تو و هارون همراهت برآييد ، اما َكه�نه و قوم از حد تجاوز ننمايند ، تا نزد خداوند بالا بيايند ، مبادا بر ايشان هجوم آورد. 25 پس موسي نزد قوم فرود شده ، بديشان سخن گفت.
1 و خدا تكلم فرمود و همة اين كلمات را بگفت:
2 من هستم يهوه ، خداي تو ، كه تو را از زمين مصر و از خانة غلامي بيرون آوردم.
3 تو را خدايان ديگر غير از من نباشد. 4 صورتي تراشيده و هيچ تمثالي از آنچه بالا در آسمان است ، و از آنچه پايين در زمين است ، و از آنچه در آب زيرزمين است ، براي خود مساز.
5 نزد آنها سجده مكن ، و آنها را عبادت منما ، زيرا من كه يهوه ، خداي تو مي باشم ، خداي غيور هستم ، كه انتقام گناه پدران را از پسران تا پشت سوم و چهارم از آناني كه مرا دشمن دارند مي گيرم.
6 و تا هزار پشت بر آنانيكه مرا دوست دارند و احكام مرا نگاه دارند ، رحمت مي كنم.
7 نام يهوه ، خداي خود را به باطل مبر ، زيرا خداوند كسي را كه اسم او را به باطل ب�ر�د ، بي گناه نخواهد شمرد. 8 روز س�ب�ت را ياد كن تا آن را تقديس نمايي.
9 شش روز مشغول باش و همة كارهاي خود را بجا آور.
10 اما روز هفتمين ، س�ب�ت� يهوه ، خداي توست. در آن هيچ كار مكن ، تو و پسرت و دخترت و غلامت و كنيزت و بهيمه ات و مهمان تو كه درون دروازه هاي تو باشد.
11 زيراكه در شش روز ، خداوند آسمان و زمين و دريا و آنچه را كه در آنهاست بساخت ، و در روز هفتم آرام فرمود. از اين سبب خداوند روز هفتم را مبارك خوانده ، آن را تقديس نمود.
12 پدر و مادر خود را احترام نما ، تا روزهاي تو در زميني كه يهوه خدايت به تو مي بخشد ، دراز شود.
13 قتل مكن. 14 زنا مكن.
15 دزدي مكن. 16 بر همساية خود شهادت دروغ مده.
21
17 به خانة همساية خود طمع مورز ، و به زن همسايه ات و غلامش و كنيزش و گاوش و الاغش و به هيچ چيزي كه از آن همساية تو باشد ، طمع مكن.
18 و جميع قوم رعدها و زبانه هاي آتش و صداي ك َر ِن ّا و كوه را پراز دود بود ديدند ، و چون قوم اين را بديدند لرزيدند ، و از دور بايستادند. 19 و به موسي گفتند: تو به ما سخن بگو و خواهيم شنيد ، اما خدا به ما نگويد ، مبادا بميريم. 20 موسي به قوم گفت: مترسيد زيرا خدا براي امتحان شما آمده است ، تا ترس او پيش روي شما باشد و گناه نكنيد.
21 پس قوم از دور ايستادند و موسي به ظلمت غليظ كه خدا در آن بود ، نزديك آمد.
22 و خداوند به موسي گفت: به بني اسرائيل چنين بگو: شما ديديد كه از آسمان به شما سخن گفتم:
23 با من خدايان نقره مسازيد و خدايان طلا براي خود مسازيد. 24 مذبحي از خاك براي من بساز ، و قرباني هاي سوختني خود و هداياي سلامتي خود را از گله و رمة خويش بر آن بگذران ، در هر جايي كه يادگاري براي نام خود سازم ، نزد تو خواهم آمد و تو را بركت خواهم داد.
25 و اگر مذبحي از سنگ براي من سازي ، آن را از سنگهاي تراشيده بنا مكن ، زيرا اگر افزار خود را بر آن بلند كردي ، آن را نجس خواهي ساخت.
26 و بر مذبح من از پله ها بالا مرو ، مبادا عور�ت تو بر آن مكشوف شود.
55