جزو «بیست و دو» درس آموزشی از کتاب مقدّس کتاب مقدّس؛ عهد عتیق؛ کامل | Page 208

‎25‎
‎21‎ پس متوجه شده ، روانه شدند ، اطفال و مواشي و اسباب را پيش روي خود قرار دادند.
‎22‎ و چون ايشان از خانة ميخا دور شدند ، مرداني كه در خانةهاي اطراف خانة ميخا بودند جمع شده ، بني دان را تعاقب نمودند.
‎23‎ و بني دان را صدا زده ؛ ايشان رو برگردانيده ، به ميخا گفتند: تو را چه شده است كه با اين جمعيت آمده اي ؟ ‎24‎ او گفت: » خدايان مرا كه ساختم با كاهن گرفته ، رفته ايد ؛ و مرا ديگر چه چيز باقي است ؟ پس چگونه به من مي گوييد كه تو را چه شده است ؟ و پسران دان او را گفتند: آواز تو درميان ما شنيده نشود مبادا مردان تندخو بر شما هجوم آورند ، و جان خود را با جانهاي اهل خانه ات هلاك سازي.
‎26‎ و بني دان راه خود را پيش گرفتند. و چون ميخا ديد كه ايشان از او قوي ترند ، روگردانيده ، به خانة خود برگشت. ‎27‎ و ايشان آنچه ميخا ساخته بود و كاهني را كه داشت برداشته ، به لايش بر قومي كه آرام و مطمئن بودند ، بر آمدند و ايشان را به دم شمشير كشته ، شهر را به آتش سوزانيدند.
شدند.
‎28‎ و رهاننده اي نبود زيراكه از صيدون دور بود و ايشان را با كسي معامله اي نبود و آن شهر در وادي اي كه نزد بيت ر�ح�وب است ، واقع بود. ساكن
‎29‎ و شهر را به اسم پدر خود دان كه براي اسرائيل زاييده شد ، دان ناميدند. اما اسم شهر قبل از آن لايش بود.
بودند.
‎19‎
‎30‎ و بني دان آن تمثال تراشيده را براي خود نصب كردند و يهوناتان بن ج�رش ُوم بن موسي و پسرانش تا روز اسير شدن اهل زمين ، كهنة بني دان مي
‎31‎ پس تمثال تراشيدة ميخا را كه ساخته بود تمامي روزهايي كه در شيلوه بود ، براي خود نصب نمودند.
1 و در ايام كه پادشاهي در اسرائيل نبود ، مرد لاوي در پشت كوهستان افرايم ساكن بود ، و كنيزي از بيت لحم يهودا براي خود گرفته بود.
2 و كنيزش بر او زنا كرده ، از نزد او به خانه پدرش در بيت لحم يهودا رفت ، و در آنجا مدت چهار ماه بماند.
3 و شوهرش برخاسته ، از عقب او رفت تا دلش را برگردانيده ، پيش خود باز آورد. و غلامي با دو الاغ همراه او بود ، و آن زن او را به خانه پدر خود برد. و چون پدر كنيز او را ديده شد.
4 و پدرزنش ، يعني پدر كنيز او را نگاه داشت. پس سه روز نزد وي توقف نمود و اكل و شرب نموده ، آنجا بسر بردند. 5 و در روز چهارم چون صبح زود بيدار شدند ، او برخاسته تا روانه شود ؛ اما پدر كنيز به داماد خود گفت كه » دل خود را به لقمه اي نان تقويت ده ، و بعد از آن روانه شويد.
6 پس هر دو با هم نشسته ، خوردند و نوشندند و پدر كنيز به آن مرد گفت: موافقت كرده ، امشب را بمان و دلت شاد باشد.
7 و چون آن مرد برخاست تا روانه شود ، پدرزنش او را الحاح نمود و شب ديگر در آنجا ماند. 8 و در روز پنجم صبح زود برخاست تا روانه شود ، پدر كنيز گفت: » دل خود تقويت نما و تا زوال روز تأخير نماييد. و ايشان هر دو خوردند.
9 و چون آن شخص با كنيز و غلام خود برخاست تا روانه شود ، پدر زنش يعني پدر كنيز او را گفت: الآن روز نزديك به غروب مي شود ، شب را بمانيد ؛ اينك روز تمام مي شود. در اينجا شب را بمان و دلت شاد باشد و فردا بامدادان روانه خواهيد شد و به خيمة خود خواهي رسيد.
‎10‎ اما مرد قبول نكرد كه شب را بماند ، پس برخاسته ، روانه شد و به مقابل ي�بوس كه اورشليم باشد ، رسيد ؛ و در الاغ پالان شده و كنيزش همراه وي بود.
‎11‎ و چون ايشان نزد يبوس رسيدند ، نزديك غروب بود. غلام به آقاي خود گفت: » بيا و به اين شهر يبوسيان برگشته ، شب را در آن بسر بريم.
‎12‎ آقايش وي را گفت: » به شهر غريب كه احدي از بني اسرائيل در آن نباشد بر نمي گرديم ، بلكه به ِجب�ع�ه بگذريم.
‎13‎ و به غلام خود گفت: » بيا و به يكي از اين جاها ، يعني به جب�ع�ه با رامه نزديك بشويم و در آن شب را بمانيم ‏.»‏ ‎14‎ پس از آنجا گذشته ، برفتند و نزد ِجب�ع�ه كه از آن بنيامين است ، آفتاب بر ايشان غروب كرد.
‎15‎ پس به آن طرف برگشتند تا به ِجب�ع�ه داخل شده ، شب را در آن بسر برند. و او درآمد در كوچه شهر نشست ؛ اما كسي نبود كه ايشان را به خانه خود ببرد و منزل دهد.
بودند.
‎16‎ و اينك مردي پير در شب از كار خود از مزرعه مي آمد. و اين شخص از كوهستان افرايم بوده ، در ِج �بع�ه مأوا گزيده بود ؛ اما مردمان آن مكان بنياميني
‎17‎ و او نظر انداخته ، شخص مسافري را در كوچة شهر ديد ؛ و آن مرد پير گفت: » كجا مي روي و از كجا مي آيي ؟
پذيرد ؛
‎18‎ او وي را گفت: ما از بيت لحم يهودا به آن طرف كوهستان افرايم مي رويم ، زيرا از آنجا هستم و به بيت لحم يهودا رفته بود ، و الآن عازم خانة خود نمي
‎19‎ و نيز كاه و علف به جهت الاغهاي ما هست ، و نان و شراب هم براي من و كنيز تو و غلامي كه همراه بندگانت است ، مي باشد و احتياج به چيزي نيست. ‎20‎ آن مرد پير گفت: » سلامتي بر تو باد ؛ تمامي حاجات تو بر من است ؛ اما شب را در كوچه بسر مبر.
‎208‎