جزو «بیست و دو» درس آموزشی از کتاب مقدّس «مَردِ ثروتمند و ایلعازر» | Page 3
Luke 16 : 19-31
•
19 “There was a rich man who was clothed in
purple and fine linen and who feasted
sumptuously every day. 20 And at his gate was
laid a poor man named Lazarus, covered with
sores, 21 who desired to be fed with what fell from
the rich man's table. Moreover, even the dogs
came and licked his sores. 22 The poor man died
and was carried by the angels to Abraham's
side.[f] The rich man also died and was buried, 23
and in Hades, being in torment, he lifted up his
eyes and saw Abraham far off and Lazarus at his
side. 24 And he called out, ‘Father Abraham, have
mercy on me, and send Lazarus to dip the end of
his finger in water and cool my tongue, for I am in
anguish in this flame.’ 25 But Abraham said,
‘Child, remember that you in your lifetime received
your good things, and Lazarus in like manner bad
things; but now he is comforted here, and you are
in anguish. 26 And besides all this, between us
and you a great chasm has been fixed, in order
that those who would pass from here to you may
not be able, and none may cross from there to us.’
27 And he said, ‘Then I beg you, father, to send
him to my father's house— 28 for I have five
brothers—so that he may warn them, lest they
also come into this place of torment.’ 29 But
Abraham said, ‘They have Moses and the
Prophets; let them hear them.’ 30 And he said,
‘No, father Abraham, but if someone goes to them
from the dead, they will repent.’ 31 He said to him,
‘If they do not hear Moses and the Prophets,
neither will they be convinced if someone should
rise from the dead.’”
31 - 19 : 16 لوقا
تن به لطیف کتان و ارغوان از جامه که بود توانگری 19
فقیری 20 . بود مشغول خوشگذرانی به روزه همه و کرد می
از پوشیده بدنش که نهادند می او خانۀ ِدر بر را نام ایلعازَر
از که غذا های خرده با داشت آرزو ایلعازَر 21 . بود جراحت
نیز سگان حتی . کند سیر را خود ،افتاد می فرو توانگر آن سفرۀ
مُرد فقیر آن ،باری 22 . لیسیدند می را هایش زخم و آمدند می
را او و مُرد نیز توانگر . بردند ابراهیم جوار به را او فرشتگان و
خود ،گشود مردگان ِجهان در چشم چون امّا 23 . کردند دفن
در را ایلعازَر و دید را ابراهیم ،دور از . یافت عذاب در را
بر ،ابراهیم من پدر ای ” : گفت بلند صدای با پس 24 . جوارش
در را خود انگشت نوک تا بفرست را ایلعازَر و کن ترحم من
عذاب آتش این در زیرا ،سازد خنک را زبانم و کند تَر آب
تو که آر یاد به ،فرزند ای ” : داد پاسخ ابراهیم امّا 25 “ . کشم می
آنکه حال ،شدی مند بهره خود نیکوی چیزهای از ،زندگی در
است آسایش در اینجا او اکنون . شد ایلعازَر نصیب بد چیزهای
پرتگاهی شما و ما میان ،گذشته این از 26 . عذاب در تو و
نیز آنان و ،نتوانند آیند تو نزد اینجا از بخواهند که آنان هست؛
تمنا ،پدر ای ،پس ” : گفت 27 “ . آیند ما نزد نتوانند آنجایند که
برادر پنج مرا زیرا 28 ،بفرستی پدرم خانۀ به را ایلعازَر اینکه
به نیز آنان مبادا ،دهد هشدار را برادرانم تا بفرست را او . است
و موسی آنها ” : داد پاسخ ابراهیم 29 “ . درافتند عذاب مکان این
: گفت 30 “ . دهند فرا گوش ایشان سخنان به پس ،دارند را انبیا
آنها نزد مردگان از کسی اگر بلکه ،ابراهیم ما پدر ای ،نه ”
موسی به اگر ” : گفت او به ابراهیم 31 “ . کرد خواهند توبه ،برود
،شود زنده مردگان از کسی اگر حتی ،نسپارند گوش انبیا و
“ . شد نخواهند مجاب
•