اخاب با زنی به نام ایزابل ازدواج کرده بود که از قوم اسرائیل نبود . " او دختر اَتبَعل ، پادشاه صیدونیان بود " ( 1 پادشاهان : 16
(. 31 همچنین ایزابل خدای بَعل را پرستش می کرد و باعث شد تا اخاب نیز به خدمت کردن و پرستش همان خدا روی آورد . بنابراین ایزابل متوجه دلایل نابوت که به خاطر آن درخواست اخاب را رد کرده بود ، نمی شد و با او همدردی نمی کرد . او به اخاب گفت :
دهند :
" مگر تو اکنون بر اسرائیل پادشاهی نمیکنی ؟ برخیز و طعام بخور و دلت شاد باشد ! من خود ، تاکستان نابوتِ یِزرِعیلی را به تو خواهم داد " ( 1 پادشاهان (. 7 : 21
پس می بینیم ایزابل تاثیر خیلی بدی بر روی اخاب داشت . در اینجا درس دیگری برای ما وجود دارد و آن هم این است که باید به دل هایمان مراجعه کنیم . زمانی که می خواهیم شریکی را برای زندگی خود انتخاب کنیم باید شخصی را انتخاب کنیم که اعتقادات مشابه با ما را داشته باشد . وگرنه از حقایق مقدس خدا گمراه می شویم . ایزابل به حاکمان شهرِ نابوت نامه ای را به اسم اخاب نوشت و آن را با مهر او مختوم کرد ( آیه 8 را بخوانید (. او در نامه اینگونه دستور داد : او را سریعا فرا خوانید و در صدر مجلس بنشانید . او سپس دو نفر از مردان شریر ( بنی بلّیعال ) را انتخاب کرد تا در مقابل نابوت اینگونه شهادت دروغ
" نابوت ، خدا و پادشاه را لعن کرده است . پس او را از شهر بیرون کشیدند و سنگسار کرده ، کشتند " ( 1 پادشاهان 21 .) 13 :
علاوه بر این ، تنها نابوت کشته نشد بلکه پسران او را نیز کشتند ( 2 پادشاهان 26 : 9 را بخوانید (. پس این جنایت وحشتناکی بود که ایزابل دستور آن را داده بود تا اخاب به تاکستانی که به آن علاقه داشت دست یابد . او همچنین نمی خواست به اقوام نابوت اجازه دهد که پس از مرگ نابوت مدعی مالکیت تاکستان شوند . بنابراین او دستور داد تا نابوت و همه پسرانش در همان زمان کشته شوند تا دیگر مشکلی در رابطه با موضوع ارث خانوادگی آنها پیش نیاید . پس از آن اخاب برای تصرف زمین به سمت تاکستان رفت و شروع به برنامه ریزی برای کاشت گیاهانی که از قبل در ذهن داشت ، کرد تا هر گیاه را در کجای زمین بکارد . اما خدا که از تمامی شرارت های انسان با خبر بود ، در اینجا نیز می دانست چه اتفاقاتی افتاده است . خدا به ایلیای نبی دستور داد به سمت تاکستان برود و با اخاب مقابله کرده و به خاطر کاری که با نابوت و خانواده اش کرد او را مجازات کند .
" همانجا که سگان خون نابوت را لیسیدند ، خون تو را نیز خواهند لیسید " ( 1 پادشاهان (. 19 : 21
خشن به نظر می رسید اما این تنها مجازات مناسب برای او بود . اما اخاب با دیدن ایلیا به جای اینکه تواضع نشان دهد و پشیمان باشد ، جواب او را با ستیزه جویی داد . او به ایلیا گفت : " ای دشمن من ، آیا مرا یافتی ؟" ( آیه (. 20 اما او همان اخاب شریر همیشکی بود و خدا نیز توسط ایلیا این را به او گفت :
" براستی نیز کسی نبود که همچون اَخاب خود را فروخته باشد تا آنچه را که در نظر خداوند بد است ، به جا آورد ؛ و زنش ایزابل او را اغوا میکرد " ( 1 پادشاهان (. 25 : 21
علاوه بر این ، همچنین که ایلیا درباره مرگ اخاب با او صحبت می کرد ، به دلیل اینکه ایزابل نیز در این ماجرا نقش داشت ، درباره مرگ او نیز گفت . او گفت : " سگان ایزابل را نزد حصار یزرعیل خواهند خورد " و دقیقا همینطور نیز شد . درباره مرگ او می توانیم در کتاب 1 پادشاهان 29-28 : 22 و 2 پادشاهان 37-33 : 9 بخوانیم که دقیقا همانطورکه خدا گفته بود شد . سپس با اتفاقی شگفت انگیز روبرو می شویم . زمانیکه اخاب کلام خدا را درباره مرگ خودش شنید :
1 ( " وا جامهاش را چاک زد و پلاس در بر کرد و روزه گرفت . او در پلاس میخوابید و ماتم زده راه میرفت " پادشاهان .) 27 : 21