4ﭘﺲ ﮐﻨﯿﺰان و ﺧﻮاﺟﻪ ﺳﺮاﯾﺎن اﺳﺘﺮ آﻣﺪه، او را ﺧﺒﺮ دادﻧﺪ و ﻣﻠﮑﻪ ﺑﺴﯿﺎر ﻣﺤﺰون ﺷﺪ و
ﻟﺒﺎس ﻓﺮﺳﺘﺎد ﺗﺎ ﻣﺮدﺧﺎی را ﺑﭙﻮﺷﺎﻧﻨﺪ و ﭘﻼس او را از وی ﺑﮕﯿﺮﻧﺪ، اﻣﺎ او ﻗﺒﻮل ﻧﮑﺮد. 5آﻧﮕﺎه اﺳﺘﺮ،
ﻫﺘﺎک را ﮐﻪ ﯾﮑﯽ از ﺧﻮاﺟﻪ ﺳﺮاﯾﺎن ﭘﺎدﺷﺎه ﺑﻮد و او را ﺑﻪ ﺟﻬﺖ ﺧﺪﻣﺖ وی ﺗﻌﯿﯿﻦ ﻧﻤﻮده ﺑﻮد، ﺧﻮاﻧﺪ
و او را اﻣﺮ ﻓﺮﻣﻮد ﮐﻪ از ﻣﺮدﺧﺎی ﺑﭙﺮﺳﺪ ﮐﻪ اﯾﻦ ﭼﻪ اﻣﺮ اﺳﺖ و ﺳﺒﺒﺶ ﭼﯿﺴﺖ. 6ﭘﺲ ﻫﺘﺎک ﺑﻪ
ﺳﻌﻪ ﺷﻬﺮ ﮐﻪ ﭘﯿﺶ دروازه ﭘﺎدﺷﺎه ﺑﻮد، ﻧﺰد ﻣﺮدﺧﺎی ﺑﯿﺮون رﻓﺖ. 7و ﻣﺮدﺧﺎی او را از ﻫﺮﭼﻪ ﺑﻪ او
واﻗﻊ ﺷﺪه و از ﻣﺒﻠﻎ ﻧﻘﺮهای ﮐﻪ ﻫﺎﻣﺎن ﺑﻪ ﺟﻬﺖ ﻫﻼک ﺳﺎﺧﺘﻦ ﯾﻬﻮدﯾﺎن وﻋﺪه داده ﺑﻮد ﮐﻪ آن را ﺑﻪ
ﺧﺰاﻧﻪ ﭘﺎدﺷﺎه ﺑﺪﻫﺪ، ﺧﺒﺮ داد. 8و ﺳﻮاد ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻓﺮﻣﺎن را ﮐﻪ در ﺷﻮﺷﻦ ﺑﻪ ﺟﻬﺖ ﻫﻼﮐﺖ اﯾﺸﺎن ﺻﺎدر